تبعید میرزا به بغداد
تلاش سفير روسيه در تهران ميرزا حسينعلي را به شرط عدم حق اقامت در كشور از حبس رهايي داد سفير روسیه از سوی دولت روس در یک اقدام نمایشی او را به کشورش دعوت كرد که او هم بر اساس همان نمایش نپذيرفت(1). و به جمعیت بابیان تبعیدی در عراق پیوست هنگام تبعيد سفارت روس سربازانی از روسیه را تا مرز عراق با قافله او همراه کرد(2). ميرزا حسينعلي بهاء بعداً در لوحي خطاب به نيکلاويچ الکساندر دوم از وي تشکر کرده است.(3)
مسئله رهبری بابیان
اما مسئله رهبری بابیان به عنوان یک موضوع مهم باقی بود و باید برای آن فکری میشد، میرزا حسینعلی برای ریاست بابیان انتخاب شده بود اما به دلایل مختلفی از جمله:
1. عدم امادگی بابیان برای پذیرش وی
2. وجود افراد مزاحم
3. خطرات احتمالی
میرزا فعلا نباید در این جایگاه قرار گیرد بنا بر این «...نظر به بعضی ملاحظات شخص خارجی را مصلحت ندانستند،قرعهء اين فال را بنام برادر بهاءالله، ميرزا يحيی ، زدند». (4)
قبول نوکری ازل
میرزا در بغداد با قبول ریاست ازل به عنوان پيشکار او به فعاليت پرداخت. بابيان به علت نداشتن جايگاه مشخص ديني و دنيوي، به يک جمعيت سر در گم و آشفته در عراق تبديل شده بودند و میرزا بهاء با استفاده از اين فضا به بهانههاي امنيتي ازل را در خفا نگه و خود، زمام امور را به دست گرفت و با رندی به استحکام جايگاه خود و تضعيف موقعيت يحيي ازل در ميان بابيان پرداخت
میرزا يحيی آرام آرام در میان بابیان بدل به شخصیتی تشریفاتی و ناکارآمد شد به گونه ای که میرزا حسینعلی به چهره اصلی فرقه بدل شد عبدالبهاء در این باره می نویسد:
بعد از 11 سال اقامت در بغداد، روش و سلوک اين طايفه به قسمي واقع شد که شهرت و صِيت ـ بهاءالله ـ تزايد نمود چه که در ميان ناس، ظاهر و مشهود و با جميع طوايف معاشر و مألوف بود.» (5)
شرارتهای بها در بغداد
نکته ديگر اينکه میرزا با استفاده از بيتوجهي نسبي حکومت عثماني به مسائل داخلي بابيان به حذف فيزيکي مخالفان و کسانی که موانعی بالقوه برای ریاست او به شمار میرفتند پرداخت.
نتيجه اين شرارتها فرار بابيان مهم و قابل اعتنا از بغداد و ايجاد فضاي رعب شديد در ميان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود. عزيه نوري، گروهي را که با رهبري زير زميني بهاء به قلع و قمع بابيهاي بغداد مشغول بودند، جلادان خونخوار ناميده است و ميگويد:
«اصحاب طبقه اول که اساميشان مذکور شد از خوف آن جلادان خونخوار به عزم زيارت اعتاب شريفه به جانب کربلا و نجف و برخي به اطراف ديگر عزيمت نمودند. (آنان) سيد اسماعيل اصفهاني را سر بريدند و حاجي ميرزا احمد کاشي را شکم دريدند. (همچنين) آقا ابوالقاسم کاشي را کشته، در دجله انداختند.
سيد احمد را به پيشدو کارش را ساختند، مغز سر ميرزا رضا خالوي سيد محمد را به سنگ پراکندند و ميرزا علي را پهلويش را دريده، به شاهراه عدمش راندند و غير از اين اشخاص، جمعي ديگر را در شب تار کشته، اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضي را در روز روشن در ميان بازار حراج با خنجر و قمه پاره پاره کردند؛ چنانکه بعضي از مؤمنين و معتقدين را اين حرکات، فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گرديد؛ (عدهاي به سبب) اين اعمال زشت و خلافکاريها از دين بيان عدول کردند و اين بيت را انشاد ميكردند در محافل ميخواندند و ميخنديدند:
اگر حسينعلي، مظهر حسين علي است، هزار رحمت حق بر روان پاک يزيد!! و ميگفتند ما هر چه شنيده بوديم، حسين، مظلوم بوده است، نه ظالم!» (6)
خشونت و رفتارهای تروریستی میرزا به اضافه زمینه سازی های او برای ریاست بابیان سبب بروز اختلاف با ميرزا يحيي صبح ازل رهبر فرقه به تبعیدی خودخواسته به کوههاي سليمانيه انجاميد امّا خودش در اين باره با لحني رياکارانه مينويسد:
«مقصود جز اين نبود که محل اختلاف احباب نشوم و مصدر انقلاب اصحاب نگردم و سبب ضرر احدي نشوم و علت حزن قلبي نگردم.» (7)
سرانجام میرزا مجبور به ترک سلیمانیه شد و با ارسال نامه ای تقاضای بازگشت نمود و مورد موافقت ازل قرار گرفت او از ازل با تعبیر مصدر امر یاد می کند و می نویسد:
از مصدر امر حکم رجوع صادر شد (8) ـ و سال 1274 به بغداد بازگشت (9).
افزایش آزار و اذیت بابیان منجر به شكایت زائران ایرانی از سوء رفتار بابیان به دولت ایران و تقاضای دولت ایران از سلطان عثمانی برای تبعید بابی های جمع شده در بغداد به جای دیگر شد که به دستور سلطان عثمانی بابیان را به استانبول تبعید كردند.عبدالبها با تأیید این مطلب آورده است:
زلزله در اركان عراق انداخت و اهل نفاق را هميشه خائف و هراسان داشت سطوتش چنان در عروق و اعصاب نفوذ نموده بود كه نفسی در كربلا و نجف در نيمه شب جرئت مذمّت نمي نمود و جسارت بر شناعت نميكرد تا آنكه كلّ طوائف و ملل متّفق شدند و پای دول در ميان آمد از عراق بمدينه كبيره هجرت شد (10)
حاکم عثمانی بغداد در آوريل ۱۸۶۳م میرزا یحیی ازل و میرزا حسینعلی بها و اعضای خانواده و برخی از خصصین آنها را به مدت 12 روز در باغ نجيبيه نگاه داشت.
در این باغ میرزا حسینعلی بها پیامبری خود را مخفيانه و به دور از چشم ميرزا يحيي صبح ازل و ياران وي به جمعی از دوستان نزدیکش اعلام کرد، بهائيان براي اين دوازده روز اهميت قائلاند و چند روز آن را جشن ميگيرند که به عيد رضوان يا عيد گل معروف است.
سفر به استانبول و ادرنه
میرزا حسینعلی به اتفاق ازل و اعضای خانواده و 26 نفر از يارانش در اوايل مه 1863 م، بغداد را به سوي استانبول ترک کرد. همراهی ميرزا يحيي ازل با میرزابهاء در سفر استانبول حاکی از عدم اطلاع ازل از ادعای میرزا بها است گرچه عبدالبهاء در مقاله سیاح می کوشد از تشویش و اضطرابات ازل در طول مسیر سخن براند اما از تمام گفته های او برنمی آید که ازل نگرانی خاصی از ناحیه بها داشته باشد (11)
میرزا و همراهان درنيمه اوت 1863 م وارد استانبول شدند و پس از چهار ماه اقامت در آنجا، دربار دولت عثماني، بهاءالله و همراهانش را در سرماي شديد دسامبر به شهر «ادرنه» روانه كرد.(12)
میرزا یحیی در ادرنه به کلاهی که بهاءالله بر سرش نهاده بود واقف شد شوقی می نویسد:
میرزا يحيی چون تعلّقات قلبيّهء اصحاب را دربارهء هيكل مبارک حضرت بهاءالله احساس نمود و بر مراتب توجّه و احترام طائفين حول نسبت به آن مظهر احديّه واقف گرديد و شهرت و معروفيّت برادر بزرگوار خويش را در بغداد و بعد در سفر اسلامبول و طيّ معاشرت آن وجود اقدس با بزرگان و اوليای امور ادرنه به رأی العين ملاحظه کرد و شواهد شهامت و لياقت و استقلال آن وجود مبارک را در سکنات و روابطشان با مصادر رسميّه و مقامات عاليه در مقرّ خلافت بی ستر و حجاب مشاهده نمود در حسد شديد افتاد و از نزول آيات که چون امطار ربيعی از كلك اطهر منهمر و جاری بود متغيّر گرديد و سخت برآشفت. (13)
با اوج گرفتن اختلافات بهاء و ازل در سال چهارم، دولت عثماني تصميم به جداسازي آنها از هم گرفت و درپي اين تصميم، ميرزا يحيي صبح ازل را به جزيره ماغوسا (فاماگوستا) در قبرس و بهاءالله و اتباعش را به عکّا تبعيد كردند.(14)
تبعيد و اقامت در عکّا
ميرزا حسينعلي در سال ۱۸۶۸م به شهر عکّا در فلسطين اشغالي و نزديکي بندر حيفا وارد شد. آب و هواي نامطبوع عكّا در نخستين سالها به بيماري و فوت برخي ياران بهاءالله منجر شد میرزاحسینعلی این شهر را خرابترين شهرها دانست (15)
بهاء و پسرش عبدالبهاء در آنجا همواره خود را مسلماناني متدين و مبادي آداب شريعت اسلام معرفي ميکردند، در نمازهاي جماعت حضور يافته، به پيروان خويش دستور اکيد داده بودند که از تبليغ خودداري کنند. عبدالبها تا آخرین روزهای حیات هم خود را مسلمان معرفی میکرد شوقی نوشته است:
در آخرين جمعهء توقّف مبارکش در جهان ناسوت با وجود خستگی و ضعف فراوان جهت ادای صلوة ظهر در جامع مدينه حضور بهمرسانيد (16)
سرانجام در دوم ذيالقعده (هفتادم نوروز) سال ١٣٠٩ق برابر با ٢٩ مي١٨٩٢م در هفتاد و پنج سالگي در قصر بهجي نزديک شهر عکّا(17) طومار زندگی او در هم پيچيده شد و در همان جا به خاک سپرده شد که امروز قبله بـهائيان است.
آثار بهاءالله
كتاب «اقدس» امالکتاب بهائيت و شامل احکام و تعاليم اصلي آنان است. كتاب «ايقان» در پاسخ به سؤالات سيد خال (دايي باب) دربارة ظهور امام قائم و شبهات قرآن است. تغييرات مداوم و برخي مطالب مندرج در اين کتاب به تنهايي براي اثبات بطلان بهائيت کافي است.
بهاءالله در کتاب هفت وادی به ارائه دیدگاه های صوفیانه خود پرداخته و هفت وادی (هفت شهر عشق) را توضيح مي دهد.
از ديگر آثار بهاءالله ميتوان به مکتوباتي اشاره كرد که براي پيروانش ميفرستاد. وي در خلال آنها تعاليمش را براي پيروانش تشريح ميكرد. اين مکتوبات در ميان بهائيان به «لوح» مشهورند. در فرقه بهائي بيش از شانزده هزار لوح موجود است که از آن جمله ميتوان به مکتوباتي خطاب به سلاطين وقت اشاره كرد؛ همچون: ناپلئون، پاپ و.... (18)
کلمات مکنونه مبين، اشراقات، اقتدارات، جواهرالاسرار، چهار وادي، الواح سلاطين و... از اصلي ترين آثار بهاءالله به شمار ميروند؛ گرچه آثار وي، منحصر به اينها نيست.
پی نوشت ها
1- علت امتناع بهاءالله از سفر به روسيه اين بود که بابيان در صورت اقامت وي در روسيه هرگز به او نميپيوستند؛ چرا که وي براساس شواهد بابي و بهائي در آنجا شخصيت ويژهاي نداشت.
2- همان، ص 611، 612، 617 و 618.
3- آثار قلم اعلي، ج 1، ص 76 و قرن بديع، ج 2، ص 49.
4- عبدالبهاء، مقاله شخصى سياح ص 37
5- مقاله سياح، ص 52.
6- تنبيه النائمين، صفحه 12.
7- ايقان، ص 165.
8- نوری ، ایقان ، ص 195
9- میرزا آقا خان کرمانی و روحی ، هشت بهشت، عبدالبهاء ، مقاله شخصی سیاح ،ص 69؛ عزیه خانم نوری، ص 11-13
10- عبدالبهاء مكاتيب جلد ۲ ص 176
11- « عبدالبهاء در صفحه 3 کتاب مقاله شخصي سياح در اين مدّت، ميرزا يحيي مستور و پنهان و بر روش و سلوک سابق، باقي و برقرار بود؛ حتّي چون فرمان اعليحضرت پادشاه عثماني به حرکت بهاءالله از بغداد صادر شد، ميرزا يحيي نه مفارفت نمود و نه مرافقت. گاهي تصوّر سفر هندوستان نمود و گاهي قرار در ترکستان و چون مصمّم به هيچيک از اين دو رأي نشد، عاقبت به خواهش خويش پيش از جميع به هيئت درويش در لباس خفا و تبديل عازم کرکوک و اربيل شد و از آنجا به حرکت متواصل واصل موصل گشت و چون اين جمعيت وارد شدند، در کنار قافله منزل و مأوي نمود. با وجود آنکه درآن سفر، حکّام و مأمورين کمال رعايت و احترام را مجري داشتند و حرکت و قرار به حشمت و وقار بود، مع ذلک دائماً در لباس تبديل پنهان و به تصوّر احتمال حصول تعرّض، احتراز داشت و بر اين قرار وارد اسلامبول شدند.»
12- بهاءالله شمس حقيقت، ص 48 – 51 .
13- قرن بديع ص ٣٣٤
14- عباس افندی، مقاله سیاح، ص 57.
15-«كذلك امر ربك اذكان مسجوناً في أخرب البلاد » پروردگارت چنين امر كرد؛ زماني كه در خرابترين شهرها زنداني بود.همان، ص342.
16- شوقی افندی، كتاب قرن بديع ص 635
17- علاءالدين قدس جورابچي، بهاءالله موعود کتابهاي آسماني، ص281.
18- مرحوم عبدالحسين آيتي آواره، مکتوبات و الواح ارسال شده براي سلاطين را دروغ شمرده و معتقد است که هرگز اين الواح از دست مريدان درجه اول بهاءالله خارج نشده و به دربار هيچ سلطاني ارسال نشده است: عبدالحسين آيتي، کشف الحيل، ج1، ص 117.