بسم الله الرحمن الرحیم
اي مصحف مطهر و اي مكتوب آسمانی هر زمان به مسجدي وارد ميشوم و تو را در كمال ابهت و عظمت بر بلندترين جايگاه مشاهده ميكنم ؛ به خود مي بالم اما دريغ و درد كه گاه مي بينم لايهاي از گرد و غبار سيماي نورانيت را پوشانده است . شرمگين و خجل به سويت ميآيم ، تو را در آغوش ميگيرم و با اشك ديده ، غبار از رخت ميزدايم ؛ آنگاه براي لحظاتي ذهنم در هياهوي امواج انديشه غرق ميشود . به اين فكر ميكنم كه چرا تو در ميان ما چنين غريب ماندهاي ؟ تو با مايي ، امّا ما بي تو زندگي ميكنيم !!! بر بلندترين سكّوي خانه هامان جاي داري اما در اوج تنهايي ، نظارهگر ما غافلاني !!
گاه و بيگاه هم كه به سراغت ميآئيم يا براي آن است كه مسافري را در پناهت رهسپار كنيم يا داغ عزيزي از دست رفته را در جوار تو تسكين بخشيم و يا ....مگر نه اين است كه تو برنامهي زندگي مايي ، داروي دردهامان و روشنگر مسير حياتمان ؟؟
پس چرا براي تنظيم امورمان ، هر روز و شب به سويت نميشتابيم ؟ ! چرا براي تسكين دردهامان از تو ياري نميجوئيم ؟ چرا آيات سراسر نورت را چراغ راه حياتمان نميسازيم ؟ چرا روح كدر و آلودمان را در زلال تلاوت تو شستشو نميدهيم ؟ چرا به قرائتي بيروح اكتفا ميكنيم ؟ ! چرا به هشدارهايت بيتوجهيم ؟! چرا نداي بيدارباش تو را آويزهي گوشمان نميسازيم ؟؟ چرا براي حل مشكلات كوچك و بزرگ زندگي ، به هر دري ميزنيم و از هر جا مدد ميجوئيم اما از تو غافليم ؟!
راستي چرا آب در كوزه و ما تشنه لبان ميگرديم يار در خانه و ما گرد جهان ميگرديم ؟!!!!!!