emam zaman46

«ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا» اسراء/6
«پس ما شما را بر آنان غلبه داديم و شما را به وسيله‌ي اموال و فرزندان ياري نموديم و از نظر نفرات هم شما را افزون قرار داديم»
اين آيه مربوط به رجعت مي‌باشد و رواياتي در ذيل آن آمده است، از آن جمله داستان علي‌بن‌مهزيار است كه چنين روايت نموده است: در يكي از سالها به قصد حج رفتم، ابتدا در شهر مدينه چند روز اقامت كردم و آنجا از حضرت صاحب‌الزمان عليه‌السلام جستجو و سؤال نمودم، ولي خبري از ايشان به دستم نرسيد و چشم‌ام به جمال شريفش روشن نگشت. به شدت اندوهگين شدم. سپس از مدينه به مكه رفتم و حج به جاي آوردم، اما تمام اين مدت نيز در جستجوي مولايم بودم. روزي ناگهان ديدم كه در كعبه باز شد و مردي از آن بيرون آمد، مجذوب او شدم و به سويش رفتم. او هم متوجه‌ي من شد و گفت: اهل كجايي؟ گفتم: عراق. گفت: كدام شهر آن؟ گفتم: از اهواز، گفت: تو ابن‌الخصيب را مي‌شناسي؟ گفتم: آري . گفت: خداوند رحمتش كند، چه شبهايي كه تا صبح به عبادت مي‌گذراند و چه‌قدر از خوف خدا اشك مي‌ريخت.
بعد گفت: ابن‌مهزيار را مي‌شناسي؟ گفتم: خودم هستم. گفت: سلام خداوند بر تو باد، آن‌گاه مرا به آغوش كشيد و گفت: اي ابوالحسن آن علامتي كه بين تو و امام ابومحمد (عسکري) بود چه كردي؟ گفتم: همراه دارم و دست در جيبم بردم و انگشتري كه بر آن نام محمد و علي نقش بسته بود را درآوردم و به او تقديم كردم. به انگشتر نگاه كرد و گريست و خطاب امام عسگري گفت: اي ابومحمد، خدايت رحمت كند كه به راستي زينت امت بودي . خداوند به امامت تو را شرافت بخشيد و تاج علم و معرفت بر تو عنايت فرمود، ما به سوي شما رهسپار مي‌شويم، باز مرا در آغوش گرفت و گفت: چه آرزويي داري ؟

گفتم: آرزوي من ديدار امامي است كه از عالم محجوب مانده، گفت: او از شما مخفي نشده و ليكن كارهاي بد شما او را مخفي داشته است، برخيز و به نزد مركب خود برو و هنگامي كه شب شد بيا بين ركن و صفا كه من منتظرت هستم.
خوشحال شدم و لحظه‌شماري كردم . تا هنگامي كه وقت معين فرارسيد و به محل قرار رفتم، حركت كرديم ، هنگامي كه به طائف رسيديم مدتي در آنجا بوديم دوباره حركت كرديم و پيوسته در فراز و نشيب‌ها مي‌‌رفتيم تا بر دشت بزرگي مشرف شديم . او به من گفت: چه مي‌بيني؟ گفتم: چادري از موي مي‌بينم. گفت: همه‌ي اميد و سعادت در همين دشت است، به دنبال او رفتم تا به ميان دشت رسيديم، او از مركبش پياده شد ، من نيز پياده شدم و به من گفت: آن را رها كن. گفتم: اگر گم شود چه ‌طور ؟ رو به من گفت: اين سرزميني است كه جز مؤمن در آن داخل نشود . جز مؤمن از آن بيرون نرود. سپس قبل از من وارد چادر شد و به سرعت بيرون آمد و گفت: بشارت باد كه اجازه‌ي ورود تو داده شد، داخل شدم و به حضرت سلام كردم. ايشان پاسخ دادند و فرمودند: اي ابوالحسن ما شب و روز انتظار داشتيم بيايي چه باعث شد كه دير آمدي؟ عرض كردم: اي آقاي من! كسي را تاكنون نيافته بودم كه مرا راهنمايي كند. رو به من فرمودند: كسي را نيافتي كه راهنمائيت كند! سپس انگشت خود را بر زمين زد و فرمودند: «هرگز، و ليكن اموالتان را زياد كرديد و بر ضعفاي مؤمنين ستمكاري نموديد و قطع رحم كرديد، پس حالا چه عذري داريد؟ » گفتم: آقاجان توبه مي‌كنم، درگذريد.
سپس حضرت فرمودند: اي پسر مهزيار ، اگر استغفار شما براي يكديگر نبود- جز خواص شيعه كه سخنانشان شبيه افعالشان است- هر كه به روي زمين است هلاك مي‌شد. بعد حضرت دست مبارك خود را جلو آوردند و ادامه دادند: اي فرزند مهزيار ، آيا تو را از جز آگاه سازم؟ هرگاه كودك بنشيند و مغربي حركت كند، و يماني راه بيفتد، و با سفياني بيعت شود، خداوند به من اجازه‌ي قيام خواهد داد، پس بين صفا و مروه و با سيصد و سيزده مرد خروج مي‌كنم. آن‌گاه به كوفه مي‌آيم و مسجد آن را منهدم مي‌كنم و براساس بناي نخستين آن را بنا مي‌كنم و آن‌چه از ساختمان‌هاي جباران پيرامون آن هست نيز خراب مي‌كنم و با مردم حج اسلام را به جاي مي‌آورم و به مدينه مي‌روم . سپس حجره پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را خراب مي‌كنم و از آن چه در آن است يعني آن دو را تازه بيرون مي‌آورم و دستور مي‌دهم در سمت بقيع بر دو چوب خشك آنها را به دار آويزند. پس آن دو چوب خشك از زير آنها برگ مي‌دهند. آن‌گاه مردم به فتنه‌اي شديدتر از فتنه‌ي اول دچار مي‌گردند، كه آواز دهنده اي از سوي آسمان بانگ مي‌زند. اي آسمان ايشان را نابود گردان و اي زمين بگير (اين ها را). پس بر روي زمين باقي نمي‌ماند جز مؤمني كه دلش را براي ايمان خالص كرده باشد. عرضه داشتم: اي آقاي من! پس از آن چه مي‌شود؟ فرمود: بازگشت رجعت. رجعت و بعد اين آيه را تلاوت فرمودند:«ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا»
سپس بار ديگر شما را بر آنان غلبه دهيم و به وسيلهِ اموال و فرزندان مدد نمائيم و تعداد افرادتان را بيشتر سازيم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید