از منظر شيعه اماميه پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) 12امام معصوم از خاندان آن حضرت كه در روايات نبوى به نام آن ها تصريح شده، مفسران حقيقى قرآن كريم اند و به همه معارف و علوم قرآن آگاهى كامل دارند.
براى واژه «اهل» و «اهل بيت» در لغت[1] و در فرهنگ اسلامى[2] معانى متعددى بيان شده است؛ اما در اين مقاله مقصود از «اهل بيت» 12 امام معصوم از خاندان پيامبر است كه از نظر علمى و عملى و هدايت مردم به سوى سعادت حقيقى، جانشينان آن حضرت اند و در روايات متعدد نبوى به شمار و نام آن ها تصريح شده است. نخستين امام از آن ها على بن ابى طالب(عليه السلام) است و پس از ايشان حسن بن على و حسين بن على(عليهما السلام) و سپس 9 نفر از فرزندان و نسل حسين بن على(عليهم السلام)اند كه نهمين آن ها مهدى و قائم آن هاست.[3]
مباحث اصلى تفسير اهل بيت عبارت اند از
1. جايگاه اهل بيت و آگاهى آنان به تفسير قرآن
2. منابع مشتمل بر تفسير اهل بيت
3. روش تفسير اهل بيت.
جايگاه اهل بيت(عليهم السلام) و آگاهى آنان به تفسير قرآن
بى گمان نخستين مفسر قرآن، شخص رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بوده كه اين رسالت را خدا بر عهده ايشان گذاشته است: «واَنزَلنا اِلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيهِم». (نحل/16،44) به اقتضاى حكمت الهى پس از آن حضرت نيز در هر عصرى امامى آگاه به همه معارف قرآن اعم از تنزيل و تأويل و ظاهر و باطن آن و در عين حال مصون از خطا و نسيان و قادر بر تفسير واقعى قرآن وجود داشت تا در موارد ابهام و اختلاف، مرجع امت باشد. در غير اين صورت بخشى از معارف قرآن در ابهام مى ماند و اين با جاودانگى قرآن ناسازگار است.[4]
مطابق نقل سيد رضى اميرمؤمنان، على(عليه السلام) ضمن سخنى مبسوط فرموده است: براى آنكه حجت ها و ادله روشن الهى از بين نروند، زمين از كسى كه حجت خدا را برپا دارد خالى نمى ماند؛ آشكار و مشهور باشد يا خائف و پنهان. به خدا سوگند اينان در شمار، اندك اما در قدر و منزلت بس ارجمند و بزرگ اند.[5]
بر اين اساس مطابق روايت متواتر و مشهور ثقلين، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) عترت يعنى اهل بيت علیهم السلام خود را در كنار قرآن به عنوان يكى از دو يادگار گرانبها براى امت خود باقى گذاشته است تا امت با تمسك به آن دو هرگز گمراه نشود. مطابق اين حديث، اين دو يادگار گرانبها هرگز از هم جدا نخواهند شد.[6] لازمه اين جدايى ناپذيرى آن است كه اهل بيت پيامبر نسبت به همه معانى و علوم قرآن، اعم از محكمات و متشابهات آگاه باشند. در غير اين صورت به ميزان ناآگاهى آنان از علوم و معارف قرآن، از قرآن جدا خواهند بود.[7]
برپايه برخى روايات، نخستين و تنها مفسر قرآن كه تفسير و تأويل همه قرآن را به صورت مشافهه و بی واسطه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)دريافت كرده و به همه تنزيل و تأويل و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و موارد و مكان هاى نزول آن آگاهى كامل داشته، على بن ابى طالب بوده است.[8]
مطابق روايتى امام على(عليه السلام) در پاسخ به پرسش طلحه از مصحف آن حضرت، آن را مشتمل بر همه آيات نازل شده از جانب خداى متعالى، به املاى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و خط خودشان معرفى كردند؛ همچنين بيان كردند كه آن مصحف تأويل همه آيات قرآن و هر حلال و حرام و حدّ و حكم و هر چيزى را دربردارد كه تا قيامت مورد نياز مردم است، حتى ديه يك خراش.[9]
پس از امام على(عليه السلام) از طريق آموزش و هم از راه مصحف ايشان و از طريق الهام هاى الهى و نيز به صورت اسرار و ودايعى كه مطابق روايات به هنگام وفات هر امام به امام پس از وى منتقل مى شده[10]، همه دانش دينى آن حضرت از جمله آگاهى كامل به قرآن كريم به امامان پس از وى يكى پس از ديگرى منتقل شده است، از اين رو همه امامان معصوم كه در اصطلاح شيعه، اهل بيت پيامبر به شمار مى آيند از همه معارف و معانى و علوم قرآن كريم برخوردار بوده اند. كلينى (م. 329 ق.) بخشى از روايات در اين موضوع را در باب «إنَّه لم يَجْمع القرآنَ كُلَّه إلاّ الأئمّة وإنّهم يَعْلمون كُلَّه» گرد آورده است.[11] در همين زمينه در روايتى از امام باقر(عليه السلام) آمده است كه به جز اوليا هيچ كس نمى تواند ادعا كند همه ظاهر و باطن قرآن نزد او جمع است.[12] در روايتى ديگر امام صادق(عليه السلام) سوگند ياد مى كنند كه همه علم كتاب نزد ايشان (اهل بيت) موجود است.[13]
كلينى بخشى ديگر از اين دست روايات را در باب «انَّ الراسخين في العلم هم الأئمة» جمع كرده است. مطابق اين روايات امامان اهل بيت(عليهم السلام) راسخان در علم معرفى شده اند كه رسول خدا همه تنزيل و تأويل قرآن را به آنان آموخته است و چيزى از دانش وحى نبوده است كه خدا بر پيامبر نازل كرده باشد و آنان ندانسته باشند.[14]
آثار مشتمل بر تفسير اهل بيت عليهم السلام
براى دستيابى به تفسير اهل بيت(عليهم السلام) بايد از دوگونه منبع ياد كرد:
1. جوامع و آثار روايى شيعه همچون كتاب هاى الكافى از شيخ كلينى، من لا يحضره الفقيه از شيخ صدوق، تهذيب الاحكام از شيخ طوسى، بحارالانوار از علامه مجلسى، وسائل الشيعه از شيخ حرّ عاملى و بسيارى ديگر از جوامع روايى مشهور و غير مشهور. در اين منابع روايى، احاديث تفسيرى پراكنده اند و نمى توان بابى مستقل در تفسير آيات قرآن در آن ها مشاهده كرد.
2. تفاسير روايى شيعى كه تقريباً همه روايات منقول در آن ها به اهل بيت پيامبر يعنى امامان معصوم(عليهم السلام) نسبت داده شده اند. اين تفاسير به دو دسته منابع كهن و اوليه و منابع متأخر قسمت پذيرند.
1. منابع كهن تفسير اهل بيت(عليهم السلام)
أ. تفسير نعمانى:
اين كتاب روايى منسوب به اميرمؤمنان(عليه السلام) است و به رغم نام آن، درباره علوم قرآنى است و صبغه تفسيرى ندارد. در اين كتاب، علوم قرآنى به 60 نوع تقسيم و براى هريك مثالى ذكر شده است.[15] مضمون تفسير نعمانى با نام هايى ديگر نيز نقل شده است؛ از جمله رسالة المحكم والمتشابه از سيد مرتضى (م. 436 ق.) و كتاب سعد بن عبدالله اشعرى (م. 299 يا 301 ق.) كه آن را از امام صادق(عليه السلام) و ايشان از حضرت على(عليه السلام) نقل كرده اند.[16]
ب. كتاب الباقر:
ابن نديم در الفهرست، نخستين كتاب در تفسير قرآن را كتاب الباقر محمدبن على بن الحسين(عليهم السلام) معرفى كرده كه ابوالجارود زياد بن منذر از ايشان نقل كرده است.[17] اين تفسير امروزه به صورت مستقل در دست نيست؛ اما بخشى از تفسير على بن ابراهيم موجود كه از ابوالجارود نقل شده از همين تفسير است. ابوالجارود زيدى مذهب بوده؛ اما تفسيرش از امام باقر(عليه السلام) را پيش از گرايش به مذهب زيدى روايت كرده است. با اين حال در مواردى تفسير وى منعكس كننده ديدگاه جاروديه است.[18]
نجاشى و شيخ طوسى از تفسير ابوالجارود به روايت از امام باقر(عليه السلام) ياد كرده اند كه سند آن به جهت اشتمال بر كثيربن عياش ضعيف است.[19]
ج. تفسير منسوب به امام حسن عسكرى(عليه السلام):
اين تفسير از معروف ترين تفاسير منسوب به اهل بيت(عليهم السلام) است؛ اما درباره اعتبار و صحت انتساب آن به امام عسكرى(عليه السلام) بحث و گفت و گو است. گروهى از محققان از انتساب آن به امام عسكرى(عليه السلام) دفاع كرده اند، و عده اى ديگر به ادله اى همچون مجهول الحال بودن راويانش، آن را تضعيف كرده اند. استادى، فهرستى از محدثانى كه به اين تفسير اعتماد كرده اند از جمله شيخ صدوق، علامه مجلسى، شيخ حرّ عامِلى و فيض كاشانى را معرفى كرده است[20]؛ اما محققانى چون علامه بلاغى[21]، علامه شعرانى[22]، آية الله خويى[23]، شيخ محمدتقى شوشترى[24] و برخى ديگر[25] انتساب آن به امام حسن عسكرى را ثابت ندانسته، آن را موضوع و مجعول معرفى كرده اند.[26]
د. تفسير فرات كوفى:
اين تفسير، تأليف فرات بن ابراهيم كوفى است. تاريخ وفات وى معلوم نيست؛ اما با توجه به نقل صدوق با واسطه پدرش از فرات، تاريخ تأليف آن به اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم مى رسد و ظاهراً وى معاصر كلينى بوده است. تفسير فرات يك جلد و مشتمل بر حدود 770 روايت در تفسيرِ حدود 530 آيه است.[27] روايات اين تفسير، عموماً درباره ولايت و فضايل 5 تن از اهل بيت(عليهم السلام) به ويژه اميرمؤمنان(عليه السلام) است؛ همچنين روايات آن غالباً مرسل است؛ اما بسيارى از آن ها در ساير آثار روايى به صورت مسند يافت مى شوند.[28]
نكته قابل توجه درباره تفسير فرات آن است كه به جز شواهدى كه دلالت دارند تفسير فرات نزد شيخ صدوق (م. 380 ق.) و حاكم حسكانى (قرن پنجم) موجود بوده است پس از آن نام و اثرى از اين تفسير ديده نمى شود تا اواخر قرن دهم و يازدهم كه شيخ حرّ عاملى (م. 1104 ق) و علامه مجلسى (م. 1111 ق) و ابوالحسن عاملى (م. 1140 ق) صاحب مرآة الانوار[29] از آن ياد كرده و با قطعى دانستن نسبت آن به فرات كوفى از آن روايت نقل كرده اند.
هـ . تفسير عياشى:
اين اثر، تأليف محمد بن مسعود عياشى سمرقندى از دانشمندان برجسته شيعه در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم است. نجاشى او را ثقه و صدوق او را از بزرگان شيعه و در عين حال روايت كننده از ضعيفان معرفى كرده است.[30] تفسير عياشى دو جلد دارد و بر حدود 2700 روايت تفسيرى تا پايان سوره كهف مشتمل است.[31] در نسبت اين تفسير به عياشى ترديدى نيست و حاكم حسكانى در شواهد التنزيل و طبرسى در مجمع البيان و ساير محدثان متأخر چون علامه مجلسى در بحارالانوار و فيض كاشانى در تفسير الصافى از وى نقل كرده اند.[32] روايات اين تفسير در ابتدا مسند بوده است؛ اما ناسخ و كاتب كتاب از آن رو كه از كسى اجازه نقل اين كتاب را نداشته اَسناد روايات آن را حذف كرده و به صورت مرسل آورده است[33]، با اين حال بسيارى از روايات آن در منابع معتبر روايى ديگر از جمله شواهد التنزيل حاكم حسكانى به صورت مسند وجود دارند.[34] بنابراين اعتبار تفسير عياشى به دليل مرسل بودن برخى رواياتش جاى تأمل دارد.[35] و بايد يكايك روايات آن از نظر سند در منابع ديگر بررسى شود. با وجود اين علامه طباطبايى آن را نيكوترين تفسير در موضوع خود دانسته است.[36]
و. تفسير قمى:
اين تفسير، منسوب به على بن ابراهيم قمى (زنده در 307 ق.) شيخ و استاد كلينى و از جمله تفاسير مشهور روايى است. علماى رجال چون شيخ طوسى و نجاشى به على بن ابراهيم كتابى در تفسير نسبت داده اند[37]؛ اما در اينكه تفسير موجود موسوم به تفسير قمى همان كتاب تفسير على بن ابراهيم باشد اختلاف است. استادى بر اين باور است كه از زمان علامه مجلسى تاكنون تفسير على بن ابراهيم قمى همان است كه در دست ماست[38]. شيخ حرّ عامِلى[39] و به تبع وى آية الله خويى[40] با توجه به توثيق عامى كه در مقدمه اين تفسير آمده[41]همه روايات آن را موثق و مورد اعتماد دانسته اند؛ اما نظر تحقيقى آن است كه تنها بخشى از تفسير موجود موسوم به قمى از آن على بن ابراهيم و بخشى ديگر از آن، تفسير ابوالجارود است كه از امام باقر روايت كرده و بخشى ديگر از آن متعلق به گردآورنده يعنى على بن حاتم قزوينى (زنده در 350 ق.) است[42]، بنابراين و با توجه به وجود روايات مسلّم الضعف در اين تفسير و قدح و جرح و عدم وثاقت ابوالجارود[43] و اينكه على بن حاتم از ضعفا نيز حديث نقل مى كرده است[44] نمى توان به صحت همه روايات اين تفسير حكم كرد.[45]
به جز تفاسير ياد شده، ابن شهر آشوب در شرح حال حسن بن خالد برقى (زنده در نيمه اول قرن سوم) از تفسير العسكرى ياد كرده و آن را در 120 جلد دانسته است.[46] شيخ آغا بزرگ اين تفسير مفقود را كه با تفسير منسوب به امام حسن عسكرى(عليه السلام) تفاوت دارد[47]، به امام هادى(عليه السلام) نسبت داده است.[48]
2. منابع متأخر تفسير اهل بيت(عليهم السلام):
افزون بر جوامع روايى بزرگ شيعه همچون بحارالانوار از علامه مجلسى، وسائل الشيعه از شيخ حرّ عامِلى، وافى از فيض كاشانى، مستدرك الوسائل از محدث نورى كه روايات تفسيرى فراوانى از اهل بيت را دربردارند، مهم ترين منابع متأخر مشتمل بر تفسير اهل بيت عبارت اند از:
أ. نورالثقلين:
اين تفسير از عبد على بن جمعه عروسى حويزى[49] (م. 1112 ق.) و مشتمل بر 13416 حديث است كه از حدود 43 منبع كهن نقل كرده است.[50] بيشتر روايات اين تفسير، مرسل است و كتاب مشتمل بر روايات ضعيف نيز هست و برخى از منابع آن نيز فاقد اعتبار لازم اند؛ اما به لحاظ حجم، گويا از ساير تفاسير روايى گسترده تر است.[51]
ب. البرهان فى تفسير القرآن:
اين تفسير تأليف سيد هاشم بحرانى (م. 1107 ق.)[52] است و روايات آن از حدود 54 منبع گرد آمده كه برخى منابع آن از بين رفته اند. اين تفسير مزيت هايى بر نورالثقلين دارد؛ از جمله نقل حديث از 30 منبع كه آن تفسير از آن ها بهره نگرفته است[53]؛ اما بعضى مصادر آن همانند نورالثقلين از اعتبار كافى و لازم برخوردار نيست، از اين رو روايات ضعيف و غير قابل اعتماد نيز در آن يافت مى شوند.[54]
افزون براين دو تفسير جامع، ساير تفاسير شيعى به ويژه تفسيرالصافى از فيض كاشانى ، (م.1091 ق.) و كنزالدقائق تأليف ميرزا محمدبن محمد رضا مشهدى (م. حدود 1125 ق.) بر روايات فراوانى از اهل بيت مشتمل اند.[55]
مشكل عمده و مشترك تفاسير ياد شده ضعف، مرسل بودن روايات، ترديد در انتساب به معصوم و عدم اعتبار كافى و لازم آن هاست[56]؛ اما اين مشكل سبب بى اعتبارى روايات اين كتب نمى شود، بلكه بدين معناست كه محقق نمى تواند به صرف استناد اين روايات به معصوم(عليه السلام) به آن ها اعتماد كند، بلكه هريك از روايات اين منابع، پس از بررسى سند و متن آن مى تواند در تفسير از آن بهره گرفته شود.[57]
بعضى محققان نيز بر اين باورند كه براى استفاده از روايات معصومان(عليهم السلام)، استوارى متن آن ها كافى است، بنابراين هر روايتى كه با مبانى مسلّم عقلى و نقلى مخالف نباشد و شناخت ما را به موضوع افزايش دهد يا به پرسشى درباره آيه پاسخ دهد، مقبول و قابل استناد در تفسير خواهد بود.[58] سيره عملى مفسران شيعى نيز اين است كه با توجه به روايات بيانگر عرض احاديث بر قرآن،[59] از روايات تفسيرى غير معارض با قرآن در غير احكام فقهى در تفسير آيات بهره مى گيرند.
شيوه تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام):
عموم آثار مرتبط با تفسير اهل بيت(عليهم السلام) كه در گذشته تدوين شده در واقع گردآورى روايات تفسيرى آنان و احياناً نقد اين روايات بوده است. همزمان با گسترش پژوهش هاى تفسيرشناسانه، آثارى نيز درباره روش شناسى تفسير اهل بيت(عليهم السلام) شكل گرفتند.
از نخستين آثار تأليف شده در اين زمينه مجموعه مقالات چهارمين كنفرانس علوم و مفاهيم قرآن كريم است كه به همت آية الله گلپايگانى(رحمه الله) در دارالقرآن الكريم در سال 1371 شمسى برگزار شده است. پس از آن، مقالات و فصولى از كتاب هاى روش شناسى تفسير و احياناً پايان نامه هايى[60] در باب روش تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام) به نگارش درآمده اند كه اغلب اين آثار با اندكى تفاوت، از مقاله «اهل بيت و تفسير قرآن» اثر گروه تفسير بنياد فرهنگى باقرالعلوم متأثرند كه در چهارمين كنفرانس مذكور ارائه و منتشر شده بود.[61]
سيد حسين تقوى در سال 1381 شمسى كتاب روش شناسى اهل بيت(عليهم السلام) در تفسير و تأويل و تطبيق قرآن را منتشر كرد و در مقايسه با آثار مشابه مباحث كامل ترى را در معرفى شيوه تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام) ارائه داد. با اين همه مباحث اين دست آثار تا حد زيادى به هم نزديك اند و محورهاى مورد توجه معمولا تحت تأثير آثار روش شناسى ساير تفاسير و مفسران اند.
همچنين آية الله جوادى در مقدمه تسنيم با اشاره به منهج تفسيرى اهل بيت برجسته ترين ويژگى منهج اهل بيت در تفسير را تفسير قرآن به قرآن معرفى كرده است.[62] آية الله معرفت نيز در التفسير والمفسرون بحثى مبسوط درباره نقش اهل بيت در تفسير دارد و در بخشى از آن با استناد به چند نمونه مهم و معتبر، شيوه اهل بيت و روش آنان در استنباط احكام از قرآن را معرفى كرده است. اين نمونه ها عموماً مواردى هستند كه موجب تمايز مذهب شيعه جعفرى از ساير مذاهب اسلامى در حوزه فقه و بعضاً عقايد شده اند.[63]
اثر ديگر، كتابچه كم حجمى است با عنوان ميراث تفسيرى اهل بيت نوشته سيد حسين هاشمى است كه چند مسئله مهم نظرى را درباره تفسير اهل بيت به بحث گذاشته است؛ مانند موانع دستيابى به تفسير اهل بيت، ارزش خبر واحد در تفسير قرآن، عرصه و قلمرو تفسير اهل بيت، ناهمسانى برخى روايات تفسيرى منسوب به اهل بيت و ضرورت عرضه روايات تفسيرى بر قرآن.[64]
بابايى هم در مكاتب تفسيرى افزون بر معرفى جايگاه و نقش اهل بيت علیهم السلام در تفسير و معرفى آثار تفسيرى اهل بيت، بحثى نسبتاً مبسوط در باب معرفى روش تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام) دارد.[65]
براى روش اهل بيت(عليهم السلام) در تفسير قرآن، در مقاله «اهل بيت و تفسير قرآن» از سرى مقالات چهارمين كنفرانس قرآن كريم محورهاى ذيل معرفى شده اند:
1. تفسير قرآن به قرآن، شامل سه بخش: تفسير يك آيه با آيه ديگر، تفسير بخش هاى يك آيه با يكديگر و تفسير آيه با تفسير و برداشت خاصى از آيه ديگر.
2. تفسير قرآن به روايت، شامل دو بخش: تفسير آيه با روايت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و تفسير آيه با روايتى از امام معصوم.
3. تفسير قرآن به لغت و علوم ادبى، شامل 4 بخش: تبيين معناى لغوى با ذكر واژه هاى مترادف، بيان معناى لغوى يا ارجاع به كاربردهاى عرفى، تفسير آيه با تكيه بر قواعد صَرف و نحو و تعيين و تحديد مقصود از واژه ها در آيه.
4. تفسير قرآن به عقل، به دو صورت: تصريح به اصول عقلى، و اتكا و ابتنا بر اصول عقلى بدون تصريح به آن اصول.
5. تفسير قرآن با تاريخ: اعم از تاريخ انبيا، اقوام و امم گذشته و طاغيان و ياغيان.
6. تفسير به اخبار غيبى آينده.
7. تفسير به تشبيه و تمثيل، بدين معنا كه
امام(عليه السلام) با نشان دادن نمونه اى عينى و خارجى، مقصود آيه را براى مخاطب روشن مى سازد.[66]
در مقاله مزبور همچنين براى تفسير اهل بيت(عليهم السلام) اقسام ذيل برشمرده شده اند:
1. ذكر مصداق، اعم از مصداق انحصارى،مصداق اكمل و جرى و تطبيق (مصداق هم عرض). 2. بيان معانى بطنى، اعم از اينكه به عنوان «بطن» يا «تأويل» تصريح شده يا به هيچ يك از اين دو اصطلاح تصريح نشده باشد. 3. بيان منطبق با دستاوردهاى علمى. 4. بيان اسباب نزول. طبعاً اين تقسيم جامع نيست و برخى اقسام همچون تفسير معانى ظاهرى قرآن در آن ناديده گرفته شده است، افزون بر اينكه اين گونه تقسيم بندى كلى نشان دهنده جايگاه واقعى اهل بيت(عليهم السلام) در تفسير قرآن نيست.
برخى ديگر از محققان بر اين باورند كه اهل بيت(عليهم السلام) مطابق سيره عقلا در محاورات و فهم و تفسير كلام، در تفسير قرآن به مفاهيم عرفى كلمات و ادبيات ويژه آن يعنى روش عقلايى و عرفى توجه داشته اند[67]، بر اين اساس، بررسى روايات تفسيرى موجود نشان مى دهد كه آنان در مقام تفسير قرآن، به مفاهيم عرفى كلمات، قواعد دستور زبان عربى، سياق، اسباب و فضاى نزول وحى، معلومات عقلى، استناد مى كرده و ويژگى هاى خداى متعالى به عنوان گوينده كلام، ويژگى هاى مخاطب، ويژگى ها و مشخصات موضوع كلام و توجه به ساير كلام هاى گوينده را نيز در نظر گرفته و در تفسير آيات دخالت مى داده اند.[68]
توجه به اين مؤلفه ها گرچه روش شناسانه تر از مؤلفه هاى پيشين است؛ اما جاى طرح اين پرسش هست كه چه تعداد از روايات تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام) در چارچوب اين مؤلفه ها جاى مى گيرند؟ به نظر مى رسد با توجه به همه روايات تفسيرى منقول از اهل بيت(عليهم السلام)شمار اندكى از آن ها مى توانند در قالب مؤلفه هاى مذكور تحليل و بررسى شوند و بيشتر آن ها در قالب هاى مذكور نمى گنجد.
پرسش اساسى اين است كه با توجه به رواياتى كه اهل بيت(عليهم السلام) را مفسران حقيقى قرآن و دانايان به همه علوم و معارف قرآن شناسانده اند نقش انحصارى آنان در تفسير قرآن چيست؟ برخى محققان، جايگاه انحصارى اهل بيت(عليهم السلام) را در محورهاى ذيل خلاصه كرده اند:
1. شرح و تفصيل معارف و احكام كلى قرآن كه به سنت واگذار و بر عهده پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) نهاده شده است.
2. دريافت عمق و لبّ معانى و انطباق صحيح آن ها بر مصاديق و توانايى بر تأويل مراتب عميق و بلند قرآن.
3. رفع اختلاف مردم در تفسير و تأويل و دارا بودن مرجعيت علمى.
4. توضيح كژى ها و پيشگيرى از تحريف هاى معنوى و پاسخ به شبهات.
5. تحقق عملى و كاربردى كردن دستورات قرآن و نشان دادن آشكار تعاليم آن.
6. افزون بر موارد فوق، مرتبه اى از فهم و دريافت قرآن يعنى درك «حقايق» آن در انحصار اهل بيت است.[69] به اين موارد اين نكته را هم بايد افزود كه مهم ترين ويژگى تفسير اهل بيت و وجه تمايز آن با تفاسير ديگران اين است كه به جاى بحث علمى خشك و متكى به روش هاى ديگران عمدتاً توجه به جنبه عينى و عملى آيات و متناسب با زمان بوده است، به گونه اى كه بدون هيچ گونه ابهام و اجمالى براى مخاطب راهگشا باشد.
اين 6 محور گرچه به حق رسالت اهل بيت علیهم السلام را بيان مى كنند و كوشش هايى در تبيين و اثبات آن ها انجام گرفته؛ اما كافى و قانع كننده به نظر نمى رسند. براى اثبات موارد فوق لازم است نمونه هايى فراوان براى هريك ذكر و تبيين و تحليل شوند؛ چيزى كه تاكنون كمتر به آن پرداخته شده است. با وجود همه كوشش هاى ارجمند در حوزه تفسيرشناسى اهل بيت، بايد جايگاه شايسته و مرجعيت علمى آنان براى همگان ـ نه فقط شيعه ـ به صورت جدى بررسى شود و با مطالعه عميق و دقيق و گسترده روايات تفسيرىِ آنان، به اين دو پرسش به طور روشن تر پاسخ داده شود:
1. اگر اهل بيت پيامبر علیهم السلام جانشينان حقيقى آن حضرت در هدايت جامعه بشرى به سوى سعادت حقيقى هستند و همانند رسول خدا به همه علوم و معارف قرآن آگاهى دارند و اگر آنان هرگز ازمنصب الهى امامت و هدايت بشر محروم نشدند و بى هيچ قصور و تقصيرى به رسالت الهى خود كاملا عمل كردند، گرچه از مقام خلافت و حكومت بر جامعه اسلامى بركنار شدند، عرصه بروز و ظهور اين نقش آفرينى ـ خارج از مذهب شيعه ـ در كجاست؟
2. با توجه به اينكه بيشتر روايات تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام) فراتر از بيان معناى ظاهرى آيات شريفه اند جاى اين پرسش هست كه چرا آنان از تفسير ظاهر قرآن كه مورد نياز جامعه بشرى براى هدايت است، اعراض كرده و بيشتر به تفسير باطن قرآن پرداخته اند؟ آيا بهره گيرى از ظاهر قرآن آن گونه كه در زمان رسول خدا رايج بود براى هدايت بشر كافى نبوده و نيست؟
به نظر مى رسد بتوان با بازنگرى دقيق در ميراث تفسيرى اهل بيت، جايگاه حقيقى آنان را در رسالتى كه به حق بر دوش آن ها نهاده شد و آنان نيز به حق آن را بر عهده گرفتند و در انجام آن تا آنجا كه در توان داشتند كوشيدند، آشكار و معرفى كرد و بيشتر بيانات تفسيرى آنان را نيز در حوزه ظاهر قرآن تحليل و تبيين كرد.
براى اثبات اين امر بايد با عزمى جدى و همگانى گام هاى ذيل برداشته شوند:
1. نخست بايد روايات بى سند يا رواياتى كه از نظر متن و دلالت شرايط انتساب به اهل بيت عليهم السلام را ندارند از متون روايى كنار نهاده شوند.
2. بايد با مرزبندى ميان تفسير ظاهر و باطن روايات تفسير باطن قرآن را از احاديث تفسير ظاهر جدا كرد. در اين تفكيك بايد اصل را بر تفسير ظاهر گذاشت و در حدّ امكان از روايات، تحليل تفسيرى ظاهرى به دست داد تا شمار كمترى از روايات در محدوده تفسير باطن و تأويل قرار گيرند؛ همچنين لازم است با بررسى دقيق معناى تنزيل و تأويل و ظاهر و باطن و نيز روايات ناظر به اين اصطلاحات، بر تعريفى واحد از اين اصطلاحات اجماع كرد. بديهى است كه اصطلاح روايىِ باطن و تأويل با اصطلاح رايج نزد مفسران تفاوت دارد.[70]
3. از آنجا كه اهل بيت(عليهم السلام) در تفسير قرآن و هدايت جامعه جايگاه و مقام رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را (جز مقام نبوت) دارند، هرگز نبايد انتظار داشت كه همانند ساير مفسران به شرح و توضيح آيات و بيان معناى حقيقى و مجازى كلمات و نكات بلاغى و نقل اقوال ديگر مفسران و… بپردازند، بلكه آنان همواره در مقام بيان مقاصد و مرادات الهى براى هدايت انسان ها با توجه به ظرفيت هاى گوناگون آنان بوده اند و بر اين اساس بايد روايات تفسيرى را بررسى كرد و سپس به تحليل آن ها به روش هاى علمى و ادبى روى آورد.
4. همچنين بايد به شناخت دقيق زمينه هاى صدور روايات تفسيرى آنان پرداخت، از اين رو بايد عصر امامان معصوم(عليهم السلام) و مقطع زمانى زندگى هر امام، اوضاع و احوال سياسى و اجتماعى حاكم بر عصر هر امام، محيطى كه امام معصوم يا مخاطب امام و پرسشگران از معناى آيه در آن مى زيسته اند و حتى مذهب فقهى و كلامى سائل، نيز نحله هاى گوناگون مذهبى و فكرى رايج در عصر امامان معصوم (عليهم السلام) بررسى و به طور دقيق شناخته شوند.
5. براى شناخت روشن تر جايگاه و نقش معصومان در تفسير صحيح قرآن بايد به دو اصل توجه كرد:
أ. از منظر اهل بيت معناى ظاهرى آيات به خود آشنايان به زبان عربى واگذار شده است[71] و آنان وظيفه دارند با تكيه بر زبان عربى و با بهره گيرى از علوم پايه مؤثر در فهم قرآن به فهم و تدبير در آن ها و عمل مطابق آن ها مبادرت كنند، چرا كه قرآن به زبان عربى مبين نازل شده است (براى نمونه: نحل/16،103، شعراء /26، 195) تا مردم در آن تدبر كنند (براى نمونه: ص /38، 29، محمّد/47، 24)، از همين رو هيچ يك از معصومان(عليهم السلام) به تفسيرى كامل از قرآن مجيد به ترتيب سوره ها و آيات اقدام نكرده اند.
ب. تفسير اهل بيت را بايد ناظر به تفاسير رايج در عصر خود و براى تصحيح برداشت هاى ناصواب آنان از برخى آيات دانست كه عالمان وابسته به حكومت يا برخى جريان هاى فكرى و نحله هاى مذهبى و فقهى و … منحرف ترويج مى كردند.
بر اين اساس سه محور اساسى ذيل، درباره روايات تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام) زمينه مطالعه جدى دارند:
يك. تصحيح تفسيرهاى غير روشمند و نادرست. بخشى از روايات تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام) در مقام ارائه تفسيرى صحيح از آيات و رد و انكار تفاسير ناموجّه رايج در جامعه اند؛ همانند تفسير «عرش» به «علم»[72] و اينكه آيه شريفه «وكانَ عَرشُهُ عَلَى الماءِ» (هود/11،7) به يكى از مراحل آغازين خلقت نظر دارد كه خداوند آن را بر آب استوار ساخت.[73] داود رقى درباره معناى همين آيه از امام صادق(عليه السلام) پرسيد. امام پرسيدند: ديگران چه مى گويند؟ داود پاسخ داد: به گفته آنان، عرش خدا بر آب و خدا نيز بالاى عرش است. امام(عليه السلام) به شدت اين تفسير را تكذيب كردند[74]؛ همچنين تفسير «قُرْء» در آيه شريفه «والمُطَـلَّقـتُ يَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ ثَلـثَةَ قُرُوء» به طهر و پاكى.[75] اين دست از روايات در بسيارى از موارد در قالب پرسش اصحاب و پاسخ امام و گاه به صورت بيان ابتدايى امام(عليه السلام) به ما رسيده اند؛ مانند پاسخ امام باقر(عليه السلام) به پرسش زراره و بيان علت وجوب مسح بخشى از سر نه همه آن.[76] اين تفسير در واقع براى تصحيح خطاى مفسران و فقيهانى بوده كه به وجوب مسح همه سر فتوا مى داده اند.[77]
دو. تعميم معنا و مدلول آيات در برخى از روايات تفسير اهل بيت(عليهم السلام) ناظر به جريان هاى تفسيرى رايج در جامعه اسلامى يا ترويج شده از سوى حكومت بوده و در مقام تعميم حكم آيات است. گرچه اين بخش از روايات نيز در مقام تصحيح تفسير ناموجه ديگر مفسران اند، برخلاف مورد پيشين در اينجا امام(عليه السلام) معناى رايج تفسير را انكار نمى كند، بلكه درصدد تعميم حكم آيه به ديگر موارد است.
بسيارى از رواياتى كه به تطبيق آياتى از قرآن بر مصاديق خارجى پرداخته اند نيز در اين بخش جاى مى گيرند، بنابراين نبايد اين روايات را صرفاً تفسير مصداقى آيات تلقى كرد كه اهل بيت در مقام معرفى يكى از مصاديق يا مصداق برتر بوده اند، بلكه با توجه به زمينه هاى صدور، اين روايات در مقام تعميم معنا و مدلول آيات شريفه اند؛ بدين معنا كه مخاطب معنا و مدلول و مصداق خاصى را از آيه اى در نظر داشته است؛ ولى امام(عليه السلام) با ذكر معنا يا مصداق ديگر در حقيقت مفهوم و حكم آيه را تعميم داده اند؛ براى مثال تفسير «اَهلَ الذِّكر» در آيه 43 نحل/16: «وما اَرسَلنا مِن قَبلِكَ اِلاّ رِجالاً نوحى اِلَيهِم فَسـَلوا اَهلَ الذِّكرِ» بر اهل بيت(عليهم السلام) در رواياتى از امام باقر(عليه السلام)، امام صادق(عليه السلام) و امام رضا(عليه السلام)[78] در حقيقت در مقام اصلاح باور مخاطب ارزيابى مى شود كه اهل ذكر را با توجه به سياق، ناظر به علماى يهود مى دانسته است. در اين فضا امام(عليه السلام) با تعميم «اهل ذكر» به اهل بيت پيامبر مورد سؤال را نيز از جنس پيامبران به هر امر مجهولى در حوزه دين تعميم داده اند. تطبيق شمار فراوانى از آيات قرآن بر بنى اميه ـ كه عمدتاً تا عصر امام صادق(عليه السلام) مى زيسته اند ـ نيز از همين زاويه تحليل پذير است. در اين روايات اهل بيت(عليهم السلام) در موارد فراوانى با تطبيق آياتى بر بنى اميه، حكم آيات را از محدوده مشركان و كافران به حاكمان مسلمان همسنخ با كافران تعميم داده اند[79] كه از نوع آيه تطبيق شده مى توان شيوه تعامل حكومت با مردم را نيز ارزيابى كرد. در بُعد معنايى نيز تفسير «غنيمت» به هر نوع كسب مسلمان و تعلق خمس به منفعت همه مكاسب در همين راستا تحليل مى شود.[80]
سه. بيان معارف ژرف آيات. بخشى ديگر از روايات تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام) بيانگر معارفى ژرف و گسترده از آيات قرآن اند كه مفسران اغلب از فهم آن ها عاجز يا در بيان آن ها دچار سوءبرداشت بودند. اين بخش از روايات تفسيرى عمدتاً در حوزه معارف فقهى و عقيدتى اند. به نظر مى رسد روايات غير تفسيرى منقول از اهل بيت(عليهم السلام) در حوزه عقايد، فقه و اخلاق، همه مستند قرآنى داشته باشند و در شمار روايات تفسيرى قرار مى گيرند؛ همچنين براى تحليل دقيق تر روايات تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام) بايد از اصول نقد ادبى به ويژه دو دانش روانشناسى و جامعه شناسى نيز به نيكى بهره گرفت؛ براى مثال ابوشاكر از ابوجعفر احول درباره تكرار موجود در سوره كافرون پرسيد و آن را از خداى حكيم ناپسند شمرد. ابوجعفر كه پاسخى نداشت به مدينه آمد و آن را از امام صادق(عليه السلام) پرسيد. امام در پاسخ وى فرمودند كه اين تكرار ناظر به تكرار موجود در سخن قريش بوده است كه به رسول خدا گفتند: يك سال تو معبودهاى ما را بپرست و يك سال ما معبود تو را مى پرستيم. دوباره تو يك سال معبودهاى ما را پرستش كن و ما هم دوباره يك سال معبود تو را مى پرستيم. خداى متعالى نيز به همين شكل در رد پيشنهاد آن ها سخن را تكرار كرد. ابوجعفر اين پاسخ رابراى ابوشاكر آورد. وى گفت: اين پاسخى است كه شتران آن را از مدينه آورده اند.[81] اين پاسخ امام كه ابوشاكر را مجاب كرده مبتنى بر تحليلى روان شناختى از آيه شريفه است؛ به اين معنا كه مشركان با تكرار سخن خود در مقام منعطف ساختن پيامبر و قبولاندن پيشنهادشان به آن حضرت برآمدند. در مقابل، خداى متعالى نيز با تكرار آن جمله در مقام رد صريح و محكم پيشنهاد آن ها برآمد و بيان داشت كه ابداً راهى براى مصالحه و پذيرش پيشنهاد مشركان نيست.
منابع
آسيب شناسى و روش شناسى تفسير معصومان(عليهم السلام)، على اكبر رستمى، كتاب مبين، 1380 ش؛ آشنايى با تفاسير قرآن، رضا استادى، قم، مؤسسه در راه حق، 1377 ش؛ آلاءالرحمن، البلاغى (م. 1352 ق.)، تهران، بعثت، 1420 ق؛ آينه پژوهش (مجله)، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى؛ اثبات الهداه، الحر العاملى (م. 1104 ق.)، به كوشش تجليل و رسولى، قم، العلمية، 1399 ق؛ الاخبار الدخيله، محمد تقى التسترى، به كوشش الغفارى، تهران، مكتبة الصدوق، 1401 ق؛ امل الآمل، الحر العاملى (م. 1104 ق.)، به كوشش الحسينى، قم، دارالكتاب الاسلامى، 1362 ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م. 1107 ق.)، قم، البعثة، 1415 ق؛ بصائرالدرجات، الصفار (م. 290 ق.)، به كوشش كوچه باغى، تهران، اعلمى، 1404 ق؛ تسنيم، جوادى آملى، قم، اسراء، 1378 ش؛ تفسير العياشى، العياشى (م. 320 ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير القمى، القمى (م. 307 ق.)، به كوشش الجزائرى، قم، دارالكتاب، 1404 ق؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112 ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ تفسير و مفسران، معرفت، قم، التمهيد، 1373 ش؛ التفسير والمفسرون، معرفت، مشهد، الجامعة الرضوية، 1418 ق؛ جامع احاديث الشيعه، اسماعيل معزى ملايرى، قم، مطبعة العلمية، 1399 ق؛ دائرة المعارف قرآن كريم، مركز فرهنگ و معارف قرآن، قم، بوستان كتاب، 1386 ش؛ دانشنامه جهان اسلام، زير نظر حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامى، 1378 ش؛ الذريعة الى تصانيف الشيعه، آقابزرگ تهرانى (م. 1389 ق.)، بيروت، دارالاضواء، 1403 ق؛ رجال الطوسى، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش قيومى، قم، نشر اسلامى، 1415 ق؛ رجال النجاشى، النجاشى (م. 450 ق.)، به كوشش شبيرى زنجانى، قم، نشر اسلامى، 1418 ق؛ سنن الترمذى، الترمذى (م. 279 ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دارالفكر، 1402 ق؛ شناخت نامه اهل بيت(عليهم السلام)، معاونت فرهنگى مجمع جهانى، مجمع جهانى اهل بيت(عليهم السلام)، 1383 ش؛ ظاهر قرآن، باطن قرآن، محسن ميرباقرى، تهران، رايزن، 1380 ش؛ الفهرست، ابن النديم (م. 438 ق.)، تهران، مروى، 1393 ق؛ الفهرست، الطوسى (م. 460 ق)، به كوشش قيومى، نشر الفقاهة، 1417 ق؛ القاموس المحيط، الفيروزآبادى (م. 817 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1417 ق؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ كيهان انديشه، قم، مؤسسه كيهان؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. 1085 ق.)، به كوشش احمد الحسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408 ق؛ مجموعه سخنرانيها و مقالات (كنفرانس تحقيقاتى علوم و مفاهيم قرآن)، قم، دارالقرآن، 1373 ش؛ المستدرك على الصحيحين، الحاكم النيشابورى (م. 405 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ مسند احمد، احمدبن حنبل (م. 241 ق.)، بيروت، دار صادر؛ معالم العلماء، ابن شهر آشوب (م. 588 ق.)، قم؛ معانى الاخبار، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش غفارى، قم، انتشارات اسلامى، 1361 ش؛ معجم رجال الحديث، الخوئى (م. 1413 ق.)، بيروت، 1409 ق؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، 1412 ق؛ المفسرون حياتهم و منهجهم، سيد محمد على ايازى،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 104
تهران، وزارت ارشاد، 1414 ق؛ مكاتب تفسيرى، على اكبر بابايى، تهران، سمت، 1381 ش؛ ميراث تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام)، سيد حسين هاشمى، قم، مركز جهانى علوم اسلامى، 1384 ش؛ منهج تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام)، محمد شريفانى، (پايان نامه) مركز تربيت مدرس، 1372 – 1373؛ نهج البلاغه، صبحى صالح، تهران، دارالاسوة، 1415 ق؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م. 1104 ق.)، به كوشش ربانى شيرازى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق.
سيد محمود طيب حسينى
[1]. نك: مجمع البحرين، ج 1، ص 268؛ مفردات، ص 96؛ القاموس المحيط، ج 2، ص 1276، «اهل».
[2]. نك: دائرة المعارف قرآن كريم، ج 5، ص 76 – 78، «اهل بيت(عليهم السلام)»، 95 – 97، «اهل بيت و قرآن».
[3]. نك: الكافى، ج 1، ص 286 – 328؛ معانى الاخبار، ص 90؛ اثبات الهداه، ج 1، ص 508 – 510.
[4]. نك: مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 64.
[5]. نهج البلاغه، حكمت 147.
[6]. نك: وسائل الشيعه، ج 18، ص 19؛ سنن ترمذى، ج 5، ص 329؛ مسند احمد، ج 3، ص 14، 17، 59.
[7]. مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 66.
[8]. براى نمونه نك: بصائر الدرجات، ص 155.
[9]. نك: بحارالانوار، ج 89، ص 41 – 42.
[10]. نك: الكافى، ج 1، ص 274 – 275.
[11]. الكافى، ج 1، ص 228.
[12]. الكافى، ج 1، ص 228.
[13]. همان، ص 257؛ بصائرالدرجات، ص 213 – 214؛ بحارالانوار، ج 26، ص 170 – 171.
[14]. الكافى، ج 1، ص 213 – 214.
[15]. نك: بحارالانوار، ج 90، ص 1 – 97.
[16]. نك: آشنايى با تفاسير قرآن، ص 6 – 19.
[17]. الفهرست، ابن نديم، ص 36.
[18]. نك:التفسيروالمفسرون، معرفت، ج1، ص477ـ479.
[19]. الفهرست، طوسى، ص 130 – 131؛ رجال نجاشى، ص 170.
[20]. آشنايى با تفاسير قرآن، ص 21 – 23.
[21]. آلاء الرحمن، ج 1، ص 49.
[22]. نك: آشنايى با تفاسير قرآن، ص 23.
[23]. معجم رجال الحديث، ج 18، ص 163 – 164.
[24]. نك: الاخبار الدخيله، ج 1، ص 152 – 232.
[25]. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 331.
[26]. نك: همان، مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 79 – 98.
[27]. نك: آشنايى با تفسير قرآن، ص 30؛ مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 331.
[28]. مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 331 – 342.
[29]. نك: وسائل الشيعه، ج 20، ص 46؛ بحارالانوار، ج 1، ص 19؛ البرهان، ج 1، ص 70.
[30]. نك: رجال نجاشى، ص 350؛ نيز رجال الطوسى، ص 418؛ معجم رجال الحديث، ج 18، ص 237.
[31]. آشنايى با تفاسير قرآن، ص 63 – 64.
[32]. همان، ص 65 ـ 66.
[33]. تفسير عياشى، ج 1، ص 2.
[34]. نك: تفسير و مفسران، ج 2، ص 177.
[35]. نك: مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 330 – 331.
[36]. نك: تفسير عياشى، ج 1، «مقدمه».
[37]. الفهرست، طوسى، ص 152، رجال نجاشى، ص 260.
[38]. آشنايى با تفاسير قرآن، ص 50.
[39]. وسائل الشيعه، ج 20، ص 68.
[40]. معجم رجال الحديث، ج 1، ص 49 – 50.
[41]. تفسير قمى، ج 1، ص 4، «مقدمه».
[42]. نك: دانشنامه جهان اسلام، ج 7، ص 701، «تفسير على بن ابراهيم قمى».
[43]. نك: معجم رجال الحديث، ج 1، ص 47 – 50.
[44]. همان، ج 12، ص 256.
[45]. براى آگاهى بيشتر از تفسير قمى نك: كيهان انديشه، ش 32، ص 84 – 94، «پژوهشى پيرامون تفسير قمى». آينه پژوهش سال 8، ش 6 «در حاشيه دو مقاله»، ص 50 – 52؛ دانشنامه جهان اسلام، ج 7، ص 700 – 703، «تفسير على بن ابراهيم قمى».
[46]. معالم العلماء، ص 69.
[47]. نك: مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 98 – 100.
[48]. نك: الذريعه، ج 4، ص 283 – 285.
[49]. امل الآمل، ج 2، ص 154؛ الذريعه، ج 24، ص 365.
[50]. مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 376.
[51]. نك: التفسير والمفسرون، ج 2، ص 327 – 330؛ المفسرون حياتهم و منهجهم، ص 731 – 732؛ مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 377 – 382.
[52]. نك: الذريعه، ج 3، ص 93.
[53]. نك: مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 357 – 371.
[54]. همان؛ التفسير والمفسرون، ج 2، ص 330 – 332.
[55]. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 335 – 339.
[56]. نك: همان، ج 1، ص 480.
[57]. نك: مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 97 – 98.
[58]. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 33.
[59]. نك: بحارالانوار، ج 2، ص 225، 227؛ جامع احاديث الشيعه، ج 1، ص 258.
[60]. براى نمونه نك: منهج تفسيرى اهل بيت (عليهم السلام) ؛ آسيب شناسى و روش شناسى تفسير معصومان.
[61]. مجموعه سخنرانى ها و مقالات چهارمين كنفرانس، ص 212 – 245.
[62]. تسنيم، ج 1، ص 69 – 73.
[63]. نك: التفسير والمفسرون، ج 1، ص 453 – 566.
[64]. نك: ميراث تفسيرى اهل بيت (عليهم السلام) .
[65]. مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 48 – 136.
[66]. مجموعه سخنرانيها و مقالات چهارمين كنفرانس، ص 212 – 245.
[67]. مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 102.
[68].نك: همان، ص 103 – 121.
[69]. نك: شناخت نامه اهل بيت (عليهم السلام) ، ص 183 – 184.
[70]. نك: التفسير والمفسرون، ج 1، ص 21 – 46؛ ظاهر قرآن باطن قرآن، ص 233 – 244.
[71]. نك: تسنيم، ج 1، ص 90 – 98.
[72]. معانى الاخبار، ص 29.
[73]. تفسير قمى، ج 1، ص 321 ـ 322، نورالثقلين، ج 2، ص 336 ـ 337.
[74]. نك: الكافى، ج 1، ص 132 – 133؛ البرهان، ج 3، ص 79.
[75]. الكافى، ج 6، ص 89؛ البرهان، ج 1، ص 472.
[76]. الكافى، ج 3، ص 30؛ البرهان، ج 2، ص 256.
[77]. براى آگاهى بيشتر نك: التفسير والمفسرون، ج 1، ص 486 – 494.
[78]. نك: الكافى، ج 1، ص 50، 210؛ البرهان، ج 3، ص 423 – 424.
[79]. نك: دائرة المعارف قرآن كريم، ج 6، ص 132 – 157، «بنى اميه».
[80]. الكافى، ج 1، ص 544؛ البرهان، ج 2، ص 690.
[81]. تفسير قمى، ج 2، ص 445؛ نورالثقلين، ج 5، ص 688 ـ 689.