با توجه به تعدد موجود در عرصه فعالیت فرقه ای کشور و از طرفی وجود مبانی فکری متفاوت و بعضا متضاد حاکم بر فرقه ها نمیشود از ویژگی های مشترکی حرف زد که در تمامی فرقه ها یافت شود و از طرفی با توجه به ضرورت طرح این بحث به بیان ویژگی هایی میپردازیم که بتوان در طیف وسیعی از فرقه ها مشاهده کرد.
عقاید شان مبهم و در لفافه است
ویژگی عمده فرقه ها در این است که منظورشان را از کلمات و مطالب بیان شده به شکل مبهم ارائه کنند تا از طرفی برای مخاطبانشان به فراخور ارزش انگاری افرد تفسیر دلخواهشان را ارائه دهند و از طرفی دیگر دربرابر نقدهای موجود بر این مطالب با تفسیری متفاوت تر ودر جاهایی متضادتر از تبیین قبلی از عرصه سوالات عقلانی جامعه فرار کنند و به همین دلیل همیشه مبهم و در لفافه صحبت می کنند.
مبارزه با عقلانیت و اراده دلیل خواهی
يکي از وجوه مشترک عرفانهاي کاذب نفي عقلانيت و مخالفت با منطق است.چراکه عقلانیت یک شاخص است در دست مخاطب که تمام افعال و گفتار فرقه را درآن قالب میریزد و نتیجه گیری میکند که بطور مسلم با امور مبتنی بر هوی و هوس بنیانگذاران فرقه ها در تضاد است.به همین دلیل تا میتوانند عقلانیت را منکر و ادعا می کنند که برای ورود به گروه باید عقل را کنار بگذارند تا بتوانند از آموزه های آن فرقه بهره ببرند . افرادی مثل «اوشو» مخاطب را بخاطر یک سوال اخراج میکنند تنها به این دلیل که می گویند هنوز فکر کردن در ذهن او جریان دارد اشو معتقد است از راه ذهن و عقل نميتوان به حقيقت دست يافت و براي درک راز حيات بايد قوانين منطق را دور ريخت و از آنها فاصله گرفت.
اصالت دادن به آرامش
در عرفانهاي نوظهور هدف تنها شادي و آرامش و لذت بردن است و از این گذر تمام کمالات بشری را محدود و محصور در آرامش وشادی و لذت این دنیایی مقطعی میدانند و هيچگونه هدف عرفانياي قابل قبولی مثل قرب الهی مطرح نیست و آن قدر اهمیت قائلند که مخاطب را مجاب میکنند که دست به مصرف برخی مواد و برخی قرص ها هم بزند در تهران نیز شخصی به نام بابایی که برای مریدان خود صحبت از مصرف یک محلول و معجون عرفانی!! می کرد که بعدا معلوم شد همان مواد روان گردان بوده
تشکیل پلورالیزمی از همه آموزه های موجود
سرکرده گان فرق به لحاط فقدان نظام فکری منسجمی که بتواند مخاطب را نسبت به نیازها و ابهاماتش مجاب کند دست به گردآوری و خلط کردن انواع و اقسام دیدگاههای مختلف از جمله مسیحیت ، بودا ، عقاید هندو ، افکار مارکس ، عرفان سرخ پوستی و حتی صوفیه و یوگا و…می کنند تا از طرفی جدید بودن خودشان را به رخ مخاطب بکشند و از طرفی با ادعاهای نوآوری بتوانند سلطه خود را تسهیل کنند و جهل و نفسانیت شان را با نقاب نو بودن و …در ذهن مخاطب رسوب کنند.
برخورداری از خدایی مبهم
با تعداد فراوانی که در عرصه عرفانهای نوظهور شاهدیم شاهد خدایی کم رنگ و بعضا در حد اسم مثل عرفان حلقه یا خدایی متفاوت تر و در حد یک تجربه شخصی مثل اشو یا خدایی خطاکار مثل پائولوکوئیلو شاهدیم.
در هرحال خدای در شبه عرفانهای کاذب خدایی مبهم است که ترسیم ذهنی شفافی از این خدا وجود ندارد.و این یک امر طبیعی و قابل پیش بیش بینی است که اگر خدایی با مختصات عقلانی و عقیدتی باشد در درجه اول باید خود بنیانگذاران از آن پیروی کنند که با ادعاهایشان نمی خواند.ناچار دست به ترسیم خدایی مبهم میزنند و آنجاییکه با منافعشان در تضاد باشد به انکار این معرفت توحیدی می پردازند.
شريعت ستیزی
طبیعی است که بدنبال عدم پذیرش خداوند در نظام معرفتی فرقه ها شریعت نیز در یک بلا تکلیفی محض سر از پلورالیسم و تکثرگرایی در می آورد.و شریعت مورد نظر فرقه ها شریعتی میشود در جهت منافع بنینگذاران فرقه ها و حتی برخی از آن ها شریعت را از ریشه انکار میکنند تا در یک نظام بی قاعده یه یکه تازی نفسانی شان بردازند.
اشو ميگويد :« اين کلمه را به ياد داشته باشيد، شما در شريعت بيچاره ميمانيد، چون درکنار يک پيکر بيجان قرار ميگيريد».
اعتقاد به تناسخ
يکي از اعتقادات که در بسياري از عرفانهاي نوظهور به تناسخ و به خصوص هندي ديده ميشود اعتقاد به تناسخ و قانون کرمه است مثلا اشو به تناسخ اعتقاد دارد وساي بابا نيز به تناسخ وکرمه معتقد است. همچنين شيخ کبير که موسس مکتب رام الله است نيز معتقد به تناسخ و چرخش گوناگون ارواح بود. يوگاناندا نيز در يوگا معتقد به تناسخ ميباشد. دالاي لاما به تناسخ وکرمه سخت معتقد است. اين در حالي است که تناسخ در انديشه اسلامي باطل، بلکه محال است.