بعضی از علمای اهل سنت در توجیه گفتن “آمین” در نماز می گویند: به دلیل تصریح روایات صحیح، گفتن آمین در نماز مشروعیت دارد، و با روایات عام دیگر در تعارض نیست. پس منع گفتن آمین وجهی ندارد و بر فرض تعارض، این روایات ترجیح دارد. نظر شیعه در این باره چیست؟
پاسخ:
یکی از مباحث مورد اختلاف بین شیعه و اهل سنت مسئله گفتن “آمین” بعد از حمد نماز است. در این جا پس از تبیین و آشنایی با دیدگاه موافقان گفتن آمین در نماز به نقد و بررسی آن، همراه با بیان روایات باب و نماز پیامبر پرداخته آن گاه نظریه ی شیعه را بیان خواهیم نمود.
از آن جایی که اختلاف در گفتن آمین “در نماز” بوده و نماز نیز از عبادات است. تذکر نکاتی لازم به نظر می رسد:
الف. در شریعت اسلام، عبادات اعم از واجب و مستحب، توقیفی و محدود هستند؛ به این معنا که انجام آن متوقف به همان صورتی است که از شریعت و دین به ما رسیده است؛ یعنی ما به هیچ وجه حق کم و یا زیاد نمودن آن را نداریم و نمىشود هر کس بر اساس اندیشه و خواست خود برنامهاى براى کیفیت آن انتخاب نماید. این حکم مختص نماز نیست، بلکه شامل هر عبادتی؛ مثل: روزه، وضوء، تیمم، ادعیه مأثوره [1] و … می شود. [2]
ب. مسلمانان اتفاق دارند که کلمه ی “آمین” جزء نماز نیست، [3] از این رو آن هایی که قائل بر مشروعیت و جواز گفتن آمین در نماز هستند نیاز به اثبات آن دارند؛ زیرا که اصل بر عدم جواز آمین در نماز است و برای اثبات آن نیاز به دلیل داریم و در صورت عدم اثبات، گفتن آن حرام و بدعت و باعث بطلان نماز است.
روایات آمین در نماز از نظر راوی دو دسته اند:
1. روایاتی که در سلسله سند آن ها ابوهریره وجود دارد. مانند این روایت:
از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که آن حضرت فرمود: “وقتی که امام جماعت “و لا الضالین” گفت، شما “آمین” بگویید؛ چون ملائکه آمین می گویند؛ پس هر کس که آمینش با آمین فرشتگان همراه باشد تمام گناهان گذشته اش آمرزیده می شود”. [4]
این دسته از روایات به علت وجود ابوهریره در سلسله سند آن ها هیچ اعتباری ندارد. [5]
علی (علیه السلام) در باره او می فرماید: “ألا إنّ أکذب الناس أو قال: أکذب الأحیاء علی رسول الله أبوهریرة الدئسی”؛ دروغ گو ترین مردم (در آن زمان )، نسبت به پیامبر، ابوهریره است. [6]
2. احادیثی که راویانش عبارت اند از: حمید بن عبدالرحمن بن ابی لیلی، ابن عدی، عبد الجبار بن وائل، سهیل بن ابی صالح، علاء بن عبد الرحمن و طلحه بن عمرو که هیچ کدام از آن ها شرایط پذیرش روایت در آن ها وجود ندارد؛ زیرا حمید بن عبدالرحمن بن ابی لیلی که دارای حافظه درستی نبوده و ضعیف است. ابن عدی نیز مجهول است، عبد الجبار بن وائل نمی تواند از پدرش نقل کند؛ چون او بعد از شش ماه از مرگ پدرش تازه متولد شده از این جهت روایت منقطع است؛ در باره ی سهیل بن ابی صالح و علاء بن عبد الرحمن، ابو حاتم می گوید: حدیثشان نوشته می شود، ولی حجیت ندارد و طلحه بن عمرو نیز متروک و حدیثش بسیار ضعیف است. [7]
با وجود این افراد ضعیف و غیر موثقی که در سند این احادیث وجود دارد، نمی توان به این احادیث اعتماد و عمل نمود.
بعضی ها برای توجیه گفتن آمین در نماز گفتند: عبارت آمین را به این جهت می گویند؛ چون “اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ” دعا است.
در پاسخ به این توجیه باید گفت: این عبارت با قصد دعا، دعا می شود، ولی قصد قاری، تلاوت است نه دعا و اگر جایز بود که با خواندن هر دعایی؛ مثل: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ قِنا عَذابَ النَّار” قصد دعا نمود، پس باید جایز بود بعد از هر دعایی آمین گفت، اما کسی به این مسئله قائل نیست. [8]
علاوه بر این همان طور که سابقاً بیان شد، نماز از جمله عبادات است که توقیفی است، بر فرض این که بتوانیم در قرائت آن قصد دعا کنیم باز هم گفتن آمین جایز نیست؛ زیرا اساساً در امور عبادی (که توقیفی هستند) کم یا زیاد کردن در آن بدون مجوز شرعی بدعت و حرام خواهد بود؛ چرا که بدون تردید این کلمه (آمین) جزء قرآن و هم چنین دعای مستقل و تسبیحی نیست، بنابراین از این جهت مثل سایر کلماتی است که از دایره قرآن و تسبیح خارج است.
سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که می فرماید: “شایسته نیست که سخن انسان ها به نماز افزوده شود” [9] ، ما را از این کار نهی می کند؛ زیرا که بدون تردید این سخن انسان است نه خداوند. اگر کسی ادعا کند که آمین از اسماء خداوند است، می گوییم اگر چنین است، پس باید آن را در میان اسماء خداوند می یافتیم و می گفتیم: یا آمین، در حالی که کسی نگفته است که آمین از اسمای الاهی است. [10]
نماز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
بی گمان یکی از منابع معتبر احکام مسلمانان، سنت (قول، فعل و تقریر) پیامبر است، از این رو اگر از طریقی که همه قبول داشته باشند، سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در گفتن یا نگفتن “آمین” ثابت شود، بر ما حجت است و باید به آن عمل کرد.
دانشمندان و راویان و محدثان اهل سنت در سنن و صحاحشان نماز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نقل کرده اند که ما عین آن را بیان می کنیم: محمد بن عمر بن عطاء می گوید: از ابو حمید ساعدی که در میان ده تن از اصحاب از جمله ابو قتاده بود شنیدم که گفت: آیا به شما اعلام کنم که نماز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه بود؟ گفتند: چطور در حالی که نه بیشتر از ما از آن حضرت پیروی کردی و نه قبل از ما از اصحابش بودی! گفت: چرا همین طور است …
گفت: پیامبر هنگام نماز دو دستش را تا محاذی شانه هایش بالا می برد و تکبیر می گفت و در حالت قرار و استقرار، قرائت نماز را می خواند، بعد در حالی که دستانش را محاذی شانه هایش بالا می برد تکبیر می گفت، بعد رکوع می کرد و کف دو دستش را روی زانوها قرار می داد، سپس می ایستاد بعد در حالی که می گفت “سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ” سر از رکوع بر می داشت، بعد دو دستش را محاذی شانه هایش بالا می برد و در حالی که کامل ایستاده بود، می گفت: ” اللَّهُ أَکْبَرُ”، بعد به سمت زمین می رفت و به سجده می رفت دو دستش را در کنارش می گذاشت، آن گاه سرش را بلند می کرد روی پای چپ می نشست و موقعی که سجده می کرد انگشتان پا را باز می کرد، بعد؛ الله اکبر می گفت و سرش را بلند می کرد و مجدداً روی پای چپ می نشست تا این که قرار و آرام می گرفت، سپس رکعت دیگر را نیز به همین صورت بجا می آورد، وقتی که دو رکعت به اتمام می رسید، تکبیر می گفت در حالی که دو دستش محاذی شانه هایش بود همان طوری که در شروع نماز تکبیر گفته بود همین طور در بقیه نماز رعایت می کرد تا این که در رکعت آخر پای چپ را به عقب می کشید و روی آن پا می نشست. اصحاب گفتند: راست گفتی، پیامبر این چنین نماز می خواند. [11]
چند نکته در این حدیث قابل تأمل است.
1. با توجه به این که حمید از نظر تبعیت و مصاحبت رسول الله از آن ها برتر نبود، طبعاً حساسیت آن ها را برانگیخت.
2. از آن جایی که اعلام کرده بود که می خواهد نمازی را که پیامبر می خواند، بخواند لازم بود اصحاب پیامبر دقّت و وسواس بیشتری به خرج دهند.
3. ما می بینیم در این برنامه ی نمایشی به تمام ریزه کاری های نمازپیامبر اشاره کرده است.
از این رو با توجه به این نکات و مقدمات و با توجه به این که از منابع شیعه و اهل سنت نقل شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آن طور که می بینید من نماز می گزارم نماز بگزارید، [12] اگر ابو حمید چیزی بر نماز رسول الله می افزود و یا از آن کم می کرد به یقین آن ها ساکت نمی نشستند و او را با خبر می کردند، از این رو وقتی که می بینیم ابو حمید در شرح نماز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آمین چیزی نمی گوید و از طرف دیگر بقیه صحابه نیز او را به آن یادآوری نمی کنند و در مورد آن تذکر نمی دهند، پس به یقین می توان گفت که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در نمازشان آمین نمی گفتند و این عمل پیامبر برای ما حجت است.
علاوه بر این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: جایز نیست بعد از قرائت حمد “آمین” گفته شود. [13]
امام صادق (علیه السلام) فرمود: در نماز جماعت، موقعى که امام جماعت سوره حمد را قرائت کرد، آمین نگویید. [14]
گذشته از این احادیث و دلایل، مرحوم صدوق روایتی نقل می کند که می فرماید: آمین در نماز از شعار مسیحیان اقتباس شده است. [15]
بنابراین با توجه به این که نماز از عبادات و توقیفی است و آمین جزء نماز نیست از این رو به فتوای علمای امامیه ” گفتن آمین بعد از حمد، حرام است و نماز را نیز باطل می کند”. [16}
منابع:
1. یونس بن عبد الرحمن از عبد اللَّه بن سنان روایت کرده که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: به زودى براى شما شبههاى پیش خواهد آمد که نه علم خروج از آن را دارید و نه امامى هست که شبهه را براى شما حل کند، و در سرگردانى خواهید ماند افرادى که بخواهند از این گونه شبهات رهائى پیدا کنند باید دعاى غریق را بخوانند گوید: عرض کردم دعاى غریق کدام است؟ فرمود: میگوئى: «یا اللَّه یا رحمان یا رحیم، یا مقلب القلوب ثبت قلبى على دینک» گفتم: «یا مقلب القلوب و الابصار ثبت قلبى على دینک» فرمود: خداوند مقلب قلوب و ابصار هست و لیکن همان طور که من دستور دادم قرائت کن و بگو: «یا مقلب القلوب ثبّت قلبى على دینک» ( ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، البلدالأمین (چاپ سنگی)، ص 24).
2. در این رابطه به نمایه “گفتن آمین یا الحمدلله” شماره 5245 (سایت: 5606) که در همین سایت موجود است مراجعه نمایید.
3. بیروت، لبنان، چاپ دوم. .
4. بیضاوى، ناصر الدین أبو الخیر عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج 1، ص 32، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1418 ق.
5. ابو هریره عبد الرحمن بن صخر دوسى (22 ق. ه- 59 ه ق) که هشتصد صحابى و تابعى از او روایت و حدیث نمودهاند. عمر در زمان خلافت خود وى را بر بحرین گماشت، لکن به خاطر ضعف نفس و نرمش او، وى را از کار بر کنار کرد. بیشتر در مدینه مقیم بود. تقى الدین سبکى جزوهاى تحت عنوان «فتاوى ابى هریره» و نیز عبد الحسین شرف الدین در سیره او کتاب «ابو هریره» را نگاشتند (الاعلام 4/ 80، 81). حجتی، أسباب النزول، ص 216.
6. نک. ابن ابی الحدید معتزلی، عزالدین ابو حامد، شرحنهجالبلاغة، ج 4، ص 68، ناشر کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، سال 1337، چاپ اول.
7. نک: سلطانی، عبد الامیر، حکم التأمین فی الصلاة، ناشر مجمع جهانی اهل بیت، چاپ دوم.
8. نک: سبزوارى، على مؤمن قمى، جامع الخلاف و الوفاق بین الإمامیة و بین أئمة الحجاز و العراق، ناشر زمینه سازان ظهور امام عصر (ع)، 1421 ه ق، چاپ اول، قم.
9. اسفراینى ابوالمظفر شاهفور بن طاهر، تاج التراجم فی تفسیر القرآن للأعاجم، مقدمه، 20، ناشر انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1375 ش، چاپ اول؛ شهید ثانى، زین الدین بن على بن احمد عاملى، روض الجنان فی شرح إرشاد الأذهان، ص 331، مؤسسه آل البیت (ع)، چاپ اول، قم.
10. ابن شهر آشوب، مازندرانى، محمد بن على، متشابه القرآن و مختلفه، ج 2، ص 170، ناشر انتشارات بیدار، چاپ قم، سال 1410 ق، چاپ اول.
11. سنن ابی داود، باب افتتاح الصلاة، ج 2، ص 391، ح 627، موقع الإسلام، http://www.al-islam.com (المکتبة الشاملة)؛ سنن ابن ماجه، باب اتمام الصلاة، ج 3، ص 355، موقع الإسلام، http://www.al-islam.com (المکتبة الشاملة).؛ بیهقی، سنن کبری، ج 2، ص72، سایت، http://www.al-islam.com (المکتبة الشاملة؛ سنن دارمی، باب صفة صلاة رسول الله، ج 4، ص 165، موقع وزارة الأوقاف المصریة، http://www.islamic-council.com (المکتبة الشاملة)؛ صحیح ابن حبان، باب صفة الصلاة، ج 8، ص 243، موقع جامع الحدیث، http://www.alsunnah.com (المکتبة الشاملة).
12. بیهقی ، السنن الکبری ، ج 2، ص 345؛ سنن الدار قطنی، ج 3، ص 172، موقع وزارة الأوقاف المصریة، http://www.islamic-council.com (المکتبة الشاملة)؛ صحیح ابن حبان، ج 1، ص 314؛ مسند شافعی، ج 1، ص 223، سایت جامع الحدیث، http://www.alsunnah.com (المکتبة الشاملة)؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 82، ص 279، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، سال 1404 هـ ق.
13. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 390، انتشارات جامعه مدرسین، قم، سال 1413 هـ ق .
14. کلینی، الکافی، ج 3، ص 313، چاپ دار الکتب الاسلامیة، تهران، سال 1365 هـ ش؛ طوسی، الإستبصار، ج 1، ص 318، دار الکتب الاسلامیة، تهران، سال 1390هـ ق.؛ طوسی، تهذیبالأحکام، ج 2، ص 74، چاپ دار الکتب الاسلامیة، سال 1365 هـ ش..
15. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 390.
16. حلی ، حسن بن یوسف بن مطهر اسدی، تذکرة الفقهاء(چاپ جدید) ، ج 3، ص 162، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام) ، چاپ اول ، قم ، ایران ، محقق و مصحح: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت علیهم السلام ؛ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج 1، ص 332، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1407 هـ ق، چاپ اول، قم، ایران، محقق / مصحح: شیخ على خراسانى- سید جواد شهرستانى- شیخ مهدى طه نجف- شیخ مجتبى عراقى.
سایت طلبه پاسخ گو