masihyat1

برای شناخت هر دین مولفه های زیر را باید در نظر گرفت
1- شناخت تاریخچه
2- شناخت متون مقدس
3- شناخت اعتقادات
4- شخصیت شناسی (دینی و تاریخی )

از آن جهت که بسیاری از مولفه های موثر در مسیحیت نظیر کتاب مقدس – اعتقادات و اشخاص مسیحی در ادوار مختلف تاریخی آن شکل گرفته اند برای شناخت مسیحیت راهی جز شناخت تاریخ آن نداریم ؛ هر چند این قضیه درباره اسلام و یهودیت نیز تا حدودی صادق است اما در مسیحیت به گونه ای است که به جرآت میتوان گفت شناخت مسیحیت منهای تاریخ آن به هیچ وجه امکان پذیر نخواهد بود ؛ از سیر تدوین کتاب مقدس ؛ تا شکل گیری نظام الهیاتی و اشخاصی که هر یک به نوعی در این روند نقش داشته اند پژو هشگر را به کنکاشی مضاعف در تاریخچه آن وا میدارد
در ابتدا به بحث تاریخچه این دین خواهیم پرداخت ، سپس سیر تدوین کتاب مقدس را بررسی خواهیم کرد و بعد از آن بسترها و زمینه های تاثیر گذار در نظام الهیاتی آن را بررسی خواهیم کرد و آخر الامر اشخاص موثر در آنرا به پژوهش خواهیم نشست
در این مجموعه نوشتارهای آشنایی با مسیحیت بر آنیم تا شما خوانندگان محترم را با اصول و مبانی این دین آشنا کرده و نکاتی کاربردی آن را بیان نماییم
پیش از هر چیز لازم است این نکته را یاد آور شویم که هدف از ارائه این مطالب آشنایی با مسیحیت به جهت نقد آن است از این رو مواردی که بیشتر در نقد مسیحیت ( تبشیری ) کارایی داشته با رنگ مشخصی از بقیه متن جدا شده است تا هر یک بتواند به عنوان مطلبی مستقل در نقد یا بررسی مسیحیت مورد استفاده قرار گیرد
نکته دیگر این که مستندات مربوط به هر بخش به صورت پی نوشت در آخر هر مطلب آورده شده ، مستنداتی که همگی از متون مورد تایید مسیحیان بوده و هیچ کدام برگرفته از نظرات مسلمانان نیست
و نکته آخر که توجه به آن لازم به نظر می رسد این که نقد مورد نظر نویسنده ناظر به جریان مسیحیت تبشیری و تبلیغی بوده ( در بخش مربوطه به آن میپردازیم ) و ارتباطی با مسیحیتی که ما آن را به عنوان یکی از ادیان الهی میشناسیم ندارد چه مسیحیت به این عنوان نه اینکه نباید مورد نقد قرار گیرد بلکه از آن جهت که بستر و زمینه ساز دین مبین اسلام است باید مهر تایید بر آن زده شده و زمینه های تاریخی آن مورد عنایت پژوهشگران واقع گردد

الف) تاریخچه مسیحیت
در حدود دو هزار سال قبل، در منطقه فلسطين دينى ظهور كرد كه بعدها به بزرگ ترين دين جهان تبديل شد. درباره پيدايش مسيحيت چند بحث اهميت دارد:

الف) بستر پيدايش مسيحيت
بى ترديد در مطالعه بستر پيدايش يك دين بايد به مسائلى از قبيل جغرافياى طبيعى، سياسى و اجتماعى منطقه، اوضاع فرهنگى منطقه به طور عام و نيز اوضاع دينى آن به طور خاص، توجه كرد تا عوامل شكل گيرى و گسترش آن را شناخت.

1- وضعيت جغرافيايى
مسيحيت در منطقه فلسطين در حوزه درياى مديترانه كه منطقه اى سرسبز و بارانى است و هميشه از رونق و تراكم جمعيت برخوردار بوده، به ظهور رسيد. سرزمين فلسطين كه در واقع همان سرزمين موعود بنى اسرائيل بود.
و خداوند وعده اش را به ابراهيم و انبياى پس از او داده بود و حضرت موسى بنى اسرائيل را به اميد رسيدن به آن از مصر حركت داد، پس از حضرت موسى به دست بنى اسرائيل افتاد و آنان به رهبرى مردان مقتدرى چون داود و سليمان آن را به مملكت آباد و قدرتمندى تبديل كردند. مدت زمانى بيش از يك هزاره اين قوم، ساكنِ آن سرزمين بودند و هر چند در مقطعى از آن سرزمين تبعيد شدند، اما در تمام اين دوران ساكنان اصلى آن بودند. در اين دوره هزار ساله بنى اسرائيل گاه داراى حكومتى مستقل بودند و گاه تحت سلطه حاكمان بيگانه، يعنى ايرانيان، يونانيان و روميان قرار داشتند. به هر حال توجه قدرت هاى سياسى و امپراتورى ها به اين منطقه اهميت بيش از حد آن را نشان مى دهد. منطقه فلسطين در سال 63 قبل از ميلاد تحت سلطه امپراتورى قدرتمند روم درآمد. بنابراين در زمان ظهور مسيحيت به يكى از استان هاى يك امپراتورى آباد و پهناور تبديل شده بود. امپراتورى روم هم از نظر آبادانى و هم ساختار مدنى و حقوقى از وضعيت بسيار مطلوبى برخوردار بود. دورترين نقطه كشور پهناور از امكانات بسيارى برخوردار بود و راه ها و پل ها و كشتى ها مسافرت را در اين امپراتورى آسان مى كرد.
اين امر باعث شد كه رسولان مسيحى به راحتى به دورترين نقطه امپراتورى سفر كرده، آيين خود را تبليغ كنند. از سوى ديگر اين امپراتورى از قوانين حقوقى و مدنى خاصى برخوردار بود و هر چند در اين نظام بين روميان و ديگران تبعيض بود، اما ديگران نيز از حقوقى برخوردار بودند و به هر حال نظم و قانون در سراسر كشور حكم مى راند. اين امر باعث شد كه سفيران مسيحى بتوانند در همه جا به ترويج دين خود بپردازند و مخالفان، به ويژه يهوديان، نتوانند از كار آنان جلوگيرى كنند. بدين رو اقتدار امپراتورى، از جهاتى به سود مسيحيت بود؛ اما نكته اى كه از اين جهت قابل توجه است، اين است كه مؤسسان دو دين هم خانواده مسيحيت، يعنى يهوديت و اسلام، به راحتى حكومتى تشكيل داده، اداره امت خود را برعهده گرفتند. اما براى مؤسس مسيحيت هرگز چنين كارى ممكن نبود، چرا كه در زير سايه يك امپراتورى بسيار قدرتمند قرار داشت. بنابراين از اينكه حضرت عيسى عليه السلام حكومتى تشكيل نداد، نمى توان نتيجه گرفت كه جزو برنامه او نبوده است.

2- وضعيت فرهنگى
هر چند به لحاظ سياسى، امپراتورى روم حاكم بر سراسر حوزه درياى مديترانه بود، اما به لحاظ فرهنگى، از چند قرن قبل از ميلاد و در زمان امپراتورى بزرگ يونان، فرهنگ يونانى در سراسر منطقه نفوذ كرده بود.
موشكافى هاى فلسفى و عقلانى چنان در آن منطقه نفوذ داشت كه هيچ فرهيخته اى از آن بيگانه نبود. ردپاى ادبيات و طرز انديشه يونانى در بسيارى از نوشته هاى اوليه مسيحى به خوبى مشهود است. همچنين زبان يونانى به صورت زبان علمى و رسمى سراسر منطقه درآمده بود. همين زبان مشترك، نقش مهمى در گسترش مسيحيت ايفا كرد؛ چرا كه سبب شد رسولان مسيحى به راحتى بتوانند با اقوام مختلف ارتباط برقرار كرده، پيام دين جديد خود را به آنان منتقل كنند. پس از اين، خواهيم ديد كه متن مقدس اصلى مسيحيت، يعنى عهد جديد، در اصل به زبان يونانى، و نه زبان مادرى حضرت عيسى و حواريان او ـ كه زبان عبرى با لهجه آرامى بودـ نوشته شده است.

3- وضعيت مذهبى
به لحاظ مذهبى، امپراتورى روم در عصر ظهور مسيحيت را بايد به دو بخش تقسيم كرد: يكى منطقه فلسطين كه يهوديان ساكنان اصلى آن را تشكيل مى دادند، و ديگرى ساير مناطق امپراتورى كه ساكنان آن عمدتا پيرو اديان متنوع و شرك آلود يونانى ـ رومى بودند.
از اناجيل، كه تنها منبع سخنان و اعمال حضرت عيسى هستند، برمى آيد كه مخاطبان اوليه مسيح عليه السلام، يهوديان بوده و آن حضرت با عالمان يهود بحث هاى فراوانى داشته كه گاه به تندى مى گراييده است. اگر يهوديت زمان ظهور مسيحيت از جهتى به انحراف كشيده شده باشد، قاعدتا حضرت عيسى بر همان جنبه تأكيد بيشترى كرده است. از اناجيل (براى نمونه، انجيل متى، باب 23) برمى آيد كه عالمان يهودى بر ظاهر شريعت تأكيد مى كرده و محبت و عدالت را كه روح و اصل شريعت است، فراموش كرده بودند. بنابراين حضرت عيسى بر محبت و عدالت و رحمت تأكيد بسيار مى ورزد و البته خود آن حضرت تذكر مى دهد كه مقصود او نفى شريعت و ظواهر دينى نيست، بلكه مقصود آن است كه اصل دين، امورى از قبيل محبت، عدالت و ايمان است.
البته تأكيد بسيار بر امورى مانند محبت، اين خطر را پديد آورد كه كسانى گمان كنند كه در تعاليم او تنها محبت اهميت دارد و امور ديگر از جايگاه و اهميت چندانى برخوردار نيستند. يهوديت از جهاتى به مسيحيت كمك و بستر رشد آن را فراهم كرد. كنيسه هاى يهودى كه در روزهاى خاصى مردم در آنها جمع مى شدند، محل مناسبى براى ترويج و تبليغ آيين جديد بود و عيسى و شاگردان او در موارد متعددى از اين ابزار به خوبى استفاده كردند. يهوديت از جهت ديگرى نيز زمينه ظهور مسيحيت را فراهم كرد: اعتقاد يهوديان به مسيح كه انتظار آمدنش را مى كشيدند، بستر عقيدتى ظهور مسيحيت را فراهم كرد؛ چرا كه يهوديانى كه به عيسى ايمان مى آوردند، اعتقادشان اين بود كه او همان مسيح موعود عهد قديم است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید