محمد بن عبد الوهاب موسس وهابیت

 vahabyat5

در قرن دوازدهم، بار ديگر افكار بسيط و خشك ابن تيميّه مطرح شد. سردسته ترويج افكار انحرافى ابن تيميّه، «محمد بن عبدالوهّاب نجدى» بود. او در سال 1115ه.ق در شهر عُيَينه از توابع نجد، چشم به جهان گشود. پدرش عبدالوهّاب بن سليمان، قاضى شهر عُيَينه بود.
وی برای ترویج عقائد خود بعد از آنكه در عُيينه توفيقى نيافت، به مكه رفت و بعد از آن به مدينه مسافرت كرد. مدتی نزد شيخ عبدالله بن ابراهيم بن سيف به تحصيل پرداخت.
در آنجا مردمانى را ديد كه كنار قبر نبىّ گرامى اسلام، به گريه و زارى مى پردازند. وى اين امر را به خیال خود زشت دانست. از آنجا به نجد رفت و رهسپار بصره گرديد تا به شام برود. وقتى كه وارد بصره شد، در آنجا رحل اقامت گزيد و از شيخ محمّد المجموعى علم آموخت، لكن در آنجا طاقت نياورد و اعمال اهل بصره را به باد انتقاد گرفت؛ در نتيجه مردم بصره وى را اخراج كردند و بعد از مدّتى به اقامتگاه پدرش «حُرَيمَله» رفت.
در اين شهر نيز اعمال مسلمين را زشت شمرد كه با انتقاد پدر مواجه گرديد. امّا او همچنان بر عقايد خود اصرار می ورزيد تا اينكه ميان او و پدرش نزاع درگرفت. او در زمان حيات پدرش، كمتر افكار خود را بيان مى كرد.
ابن عبدالوهّاب از مسائل دينى بسيار كم اطلاع و سطحى‌نگر بود. فتاواى وى نشانگر بى اطلاعى او از احكام شريعت است. پدر وى ـ كه مرد صالحى بود ـ در سال 1153ه.ق درگذشت. بعد از فوت پدر به اظهار عقيده پرداخت. و از حُرَيمله به عُيَينِه گريخت. (1)
حاكم آنجا «عثمان بن احمد بن معمر» بود. محمد بن عبدالوهّاب به او اميدوارى داد كه مردم نجد به اطاعت وى درآيند و عثمان در مقابل اطاعت، او را در ترويج عقايدش يارى كند. با مساعدت حاكم، وى عقيده اش را علنى كرد و برخى از اهالى عُيينه از او تبعيّت كردند و كارشان رونق گرفت. (2)
به دستور او قبّه زيد بن خطّاب برادر خلیفه دوم را خراب كردند. خبر به «سليمان بن محمد بن عزيز الحميدى» (حاكم احساء) رسيد. او نامه اى به عثمان نوشت و دستور قتل محمد ابن عبدالوهّاب را صادر كرد. عثمان نيز او را از شهر بيرون كرد.
محمد بن عبد الوهّاب در سال 1160ه.ق به شهر «درعيّه» رفت. - اين شهر، همان شهر مسيلمهِ كذّاب، پیامبر دروغین است - حاكم آنجا محمد بن سعود بود.(3) ابن عبدالوهاب با حاكم درعیه پیمان بست که او محمد بن عبد الوهاب را یاری نموده و وزارت او را به عهده بگیرد. در مقابل محمد بن سعود با او شرط کرد که اولا حاکم درعیه بماند و ثانیا محمد بن عبدالوهاب در اموالی که وی از مردم درعیه به عنوان خراج می گیرد ، تصرفی ننماید؛ بدین ترتیب پيمانی (شوم) ميان اين دو شكل گرفت.(4) 
بعد از اين هم پيمانى، وهّابيان كشتار بى رحمانه اى راه انداختند که مجوّز آن، فتاواى ابن عبدالوهّاب بود؛ چرا كه آل سعود از طريق شعارهاى دينى او حاكميت يافته بود و دعوت ابن عبد الوهاب از طريق شمشير بود. پس محمد بن سعود، امير و حاكم و ابن عبدالوهّاب، رئيس دينى شد.
بسیاری از علمای اهل سنت با محمد بن عبدالوهاب مؤسس وهابیّت به مخالفت پرداخته و آشکارا عقائد انحرافی وی را به نقد کشیده اند، که به ذکر برخی از آنها می پردازیم.


1. ابن عابدین حنفي
وي پیرامون محمد بن عبد الوهاب و پیروانش در ذیل عنوان «مطلب في أتباع عبد الوهاب الخوارج في زماننا» در مقایسه وهابیت با خوارج چنین می نویسد:
عقیده پیروان محمد بن عبدالوهاب در زمان ما همانند عقیده خوارج است. وهابیان از نجد خروج نموده و مکه و مدینه را اشغال نمودند، آنان خود را به مذهب حنبلی نسبت می دادند. اما اعتقادشان این بود که فقط خودشان مسلمانند و همه مخالفان شان مشرک هستند؛ بر این اساس کشتن اهل سنت و علمای ایشان را جایز دانستند. (5)
2. صاوی مالکی
خوارج کسانی هستند که معنای قرآن و سنت را تحریف نموده اند و بر اساس همین برداشت تحریف آمیز ریختن خون مسلمانان و تصرف در اموالشان را جایز می دانند؛ الان در زمان ما افرادی نظیر آنها وجود دارد، آنان فرقه ای هستند در سرزمین حجاز که به آنها وهابی گفته می شود، وهابیان گمان می کنند بر حق هستند، آگاه باشید آنها دروغ می گویند، شیطان بر آنان غلبه کرده است و یاد خدا را از خاطرشان برده است، آنها حزب شیطانند و آگاه باشید حزب شیطان زیان کارند، از خداوند کریم می خواهیم آنان را ریشه کن کند. (6)
3. زینی دحلان 
زینی دحلان درباره مؤسس فرقه وهابیّت می نویسد:
«...و مؤسّس خبیث مذهب آنها محمد بن عبدالوهّاب بود که اصل او از مشرق و قبیله بنی¬تمیم بود و از کسانی بود که عمر طولانی داشت و شاید از کسانی بود که به آنها مهلت داده شده است زیرا او نزدیک به صد سال زندگی کرد تا گمراهی او در بین مردم منتشر شد.» (7)
4. محمد بن عبد الله ابن حمید نجدی حنبلی
وي در شرح حال پدر محمد بن عبد الوهاب می نویسد:
او پدر محمد بن عبدالوهاب رئیس فرقه (وهابیت) است که شر دعوتش در همه عالم منتشر شده است. (8)
آنچه از سخنان علمای اهل سنت به دست می آید این است که فرقه وهابیت ، همانند خوارج فرقه ای منحرف و خارج از اسلام است


پیشگوئی پیامبر از ظهور وهابیّت
در صحیح بخاری روایتی از پیامبر نقل شده است که ایشان فرمودند:
« يَخرُجُ ناسٌ مِن قِبَلِ المَشرِق ويَقرَؤونَ القُرآن لايُجاوِزُ تَراقِيَهُم يَمرَقونَ مِنَ الدّين كَما يَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِيَّة ثُمَّ لايَعودون فيه حَتّى يَعودُ السَّهمُ إِلى فوقِهِ قيلَ ما سِيماهُم قالَ سيماهُمُ التَّحلِيق أو قال التَّسبيد.» (9)
«افرادی از ناحیه مشرق، قیام می کنند و قرآن تلاوت می کنند و حال آن که قرآن از گلوی آنان تجاوز نمی کند و از قرآن بهره نمی برند، این گروه از دین خارج می شوند همان گونه که تیر از کمان خارج می شود و دیگر به طرف دین بر نمی گردد مانند تیر که به سوی کمان برنمی گردد. از رسول خدا پرسیده شد که این فرقه چه نشانه ای دارد؟ فرمودند: چهره این گروه با سرهای تراشیده مشخص می شود


زینی دحلان پس از نقل این حدیث از صحیح بخاری، در تطبیق آن به وهابیّت می نویسد:
«این کلام رسول خدا  که سر تراشیدن نشانه بارز این طائفه شمرده شده است، صراحت در فرقه وهابیّت دارد، زیرا تنها این فرقه هستند که به پیروان خود دستور می دهند سر خود را بتراشند و این صفت در هیچ یک از فرقه-های خوارج و بدعت گذار قبل از وهابیّت دیده نشده است.»  (10)


منبع برای مطالعه بیشتر تاریخچه وهابیت
1ـ تاریخ و نقد وهابیت: ترجمه کشف الإرتیاب، علی اکبر فائزی پور، انتشارات: مطبوعات دینی، قم.
2ـ وهابیت ، مبانی فکر و کارنامه عملی آنان، آیت الله العظمی جعفر سبحانی، انتشارات توحید، قم.
3ـ سلفیان در گذر تاریخ، آیت الله نجم الدین طبسی، انتشارات: دلیل ما، قم.
4ـ وهابیت و سلفی گری (جلد اول: تبار شناسی)، حجة الإسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علی زاده موسوی، انتشارات: پاد اندیشه، قم.

____________________________________________________________

1. رک: صلاح الدین مختار، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، بیروت، دار مکتبة الحیاة، ( بی تا ) ، ج1، ص36.
2. همان، ص37.
3. جد آل سعود حاكم فعلى حجاز.
4. احمد القطان و محمد طاهر الزین، امام التوحید محمد بن عبدالوهاب الدعوة و الدولة، بررسی و تصحیح: عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، 1 جلدی، اسکندریة، دارالایمان، 1409هـ.ق، ص57.
5. «...كما وقع في زماننا في اتباع عبد الوهاب الذين خرجوا من نجد وتغلبوا على الحرمين وكانوا ينتحلون مذهب الحنابلة لكنهم اعتقدوا أنهم هم المسلمون وأن من خالف اعتقادهم مشركون واستباحوا بذلك قتل أهل السنة وقتل علمائهم...». ابن عابدین، رد المحتار علی الدر المختار، 8 جلدی، بیروت، دارالفکر، 1421هـ.ق، ج4، ص262.
6. احمد بن محمد الصاوی المصری المالکی، حاشیة العلامة الصاوی المالکی علی تفسیر الجلالین، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ( بی تا ) ، ص78.
7. أحمد زيني دحلان، فتنة الوهابية، 1 جلدی، استانبول، مکتبة الحقیقة، 1422 هـ.ق، ص3.
8. محمد بن عبد الله ابن حمید نجدی حنبلی، السحب الوابلة علی ضرائح الحنابلة، مکتبة الامام احمد، ( بی جا ) ، 1989م، چاپ اول، ذیل شرح حال عبدالوهاب بن سلیمان، رقم 415، ص 275.
9. صحيح بخاري، بخاري، ج8، ص218، کتاب التوحید، باب قرائت الفاجر و المنافق، همچنین: سنن ابن ماجة، قزويني، ج1، ص62، سنن أبي داود، سجستاني، ج2، ص428، مسند احمد، احمد بن حنبل، ج3، ص64.
10. فتنة الوهابية، أحمد زيني دحلان، ص19، به این مضمون الدرر السنية في الرد على الوهابية، أحمد زيني دحلان، ص50.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید