قرنهاست كه قرآن كريم بسان خورشيدي تابناك در آسمان ادبيات عرب ميدرخشد(1) ، بيآنكه لحظهاي از فروغ و روشنايي آن كاسته شود . با وجود آنكه اين خورشيد در زماني درخشيدن آغاز كرد كه ادبيات عرب در اوج رفعت بود و ستارگان كوچك و بزرگ در جايجاي آن خودنمايي ميكرد ؛ اما درخشش انوار تابناك قرآن كريم ، همهي آنها را از رونق انداخت و يكهتاز اين ميدان شد .
ويژگيهايي چون حسن تأليف و مهارت در تركيب همراه با اختصاري ظريف و در عين حال استحكام ، دلنشيني و رواني كلمات ، عقلها را حيران و سرگردان كرده و به خضوع در مقابل اين كلام ملكوتي واداشته است .
كيست كه در اين نكته ترديد كند كه قرآن كريم در اوج قلهاي فصاحت قرار دارد و از نظر اسلوب نمونه برتر اسلوب عربي است .
بنا به گفته اديبان بزرگ عرب ، در زبان عربي ، تأليفي يافت نشده و نميشود كه در بلاغت دوشادوش قرآن باشد و با توجه حجم كلام و دارا بودن موضوعات مختلفي چون اوامر و نواهي ، وعده وعيدها و قصص بتواند زيبايي اسلوبش را حفظ كند .
دقائق ، ظرائف و لطايف اين كتاب شريف بينظير است و اين در حالي است كه الفباي قرآن ، همان الفباي مورد استفادهي اعراب ميباشد و همين نكته دليل روشني بر پيامبري حضرت محمد صلي الله عليه و اله وسلم و برهاني محكم بر راستي دعوت اوست .
آوردن كتابي چنين فصيح و بليغ كه بشر از ارائه ي مانند آن عاجز مانده است، از فردي امي كه فنون كتابت و بلاغت را نياموخته ،دليل روشن بر رسالت اوست .
حال براي درك كتابي با اين عظمت كه حاوي ظريفترين نكات ادبي بوده و شگفتيهايش به شماره در نميآيند بدون شك بايد با يك سلسه مبادي و مقدمات علمي و ادبي مربوط به آن اشنا بود .
ميدانيم كه براي فهم ودرك هر زبان علاوه بر دانستن معاني لغات ، شناخت اصطلاحات و آگاهي از الفاظ متشابهي كه معناي متفاوت دارند بايد بر مباني و قواعد مربوط به آن زبان تسلط كافي داشت .
با توجه به اشاره كوتاهي كه به عظمت ادبي قرآن كريم داشتيم بدون ترديد براي آن كه به فهم معارف بلند آن دست يابيم و توفيق درك ظرائف و دقائق آن را پيدا كنيم بايد به اين كليد نيز مجهز باشيم .
علومي كه از قرآن سرچشمه گرفته و يا براي خدمت به اين كتاب شريف پديد آمدهاند بسيارند، از جمله قرائت ،صرف و نحو ، معاني و بيان، بديع ، علم لغت و تفسير . ...... و براي راهيابي به باغ فهم قرآن و بهرهبردن از ثمرات شيرين آن ، بايد با اين علوم آشنايي كافي داشت . شناخت اين علوم چنان ضرورتي دارد كه بدون اطلاع كافي از آنها فهم مقاصد قرآن و درك اسرار آن امكان پذير نخواهد بود .
اصولاً ميزان فهم قرآن ارتباط كامل با ميزان آگاهي مفسر از اين مبادي و مقدمات علمي دارد و به جرأت ميتوان گفت كسي كه در اين زمينه اطلاعات كافي نداشته باشد صلاحيت لازم براي تفسير قرآن را ندارد . به عنوان نمونه يكي از مواردي كه آگاهي از آن براي فهم درست كلام الهي ضرورت دارد، دانستن موارد استعمال مجازات در قرآن است .
در كلام عرب گاهي الفاظ در معاني حقيقي خود بكار ميروند و با وجود قرينهاي در معاني ديگري به كار برده ميشوند كه با معناي حقيقي تناسب دارد .
به آيه 5 سوره طه بنگريد « الرحمن علي العرش استوي » او خداوند بخشندهاي است كه به عرش مسلط است . مراد از عرش خدا مجموعهاي جهان هستي است كه تخت حكومت او محسوب ميشود بنابراين استوي عليالعرش كنايه از تسلط پروردگار و احاطهي كامل او نسبت به جهان هستي و نفوذ فرمان و تدبير او در سراسر عالم است . (2)
عدم توجه به معناي كنايي عرش در آيهي شريفه ،منجر به فهم كودكانهاي از آن خواهد شد و توهم جسميت خداوند تعالي را ايجاد خواهد كرد .
همچنين در آيه شريفه« يد الله فوق ايديهم » (3) دست خدا بالاي دست آنهاست ، اين تعبير كنايه از آن است كه بيعت با پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) يك بيعت الهي است ، گويا دست خدا بالاي دست آنها قرار گرفته و ايشان نه تنها يا پيامبر، كه با خدا بيت ميكنند و اين قبيل كنايات در زبان عرب بسيار معمول است .
حاصل سخن آن كه يكي ديگر از كليدهاي فهم قرآن كريم، تسلط بر ادبيات عرب و آشنايي با اصول و قواعد آن است و بدون آشنايي با چنين مواردي درك اسرار قرآن ممكن نخواهد بود .
1. به كار بردن اين تشبيه هرگز به معناي همانندي قرآن با ساير متون برترعربي نيست بلكه فقط از آن روست كه اين كتاب شريف به زبان عربي نازل شده است.
2. اصولاً كلمهي عرش در لغت عرب مانند تخت در فارسي غالباً كنايه از قدرت ميباشد . چنانچه ميگوييم فلان كس را از تخت به زير كشيدند ، يعني به قدرت و حكومتش پايان دادند .
پی نوشت ها
1. به كار بردن اين تشبيه هرگز به معناي همانندي قرآن با ساير متون برترعربي نيست بلكه فقط از آن روست كه اين كتاب شريف به زبان عربي نازل شده است.
2. اصولاً كلمهي عرش در لغت عرب مانند تخت در فارسي غالباً كنايه از قدرت ميباشد . چنانچه ميگوييم فلان كس را از تخت به زير كشيدند ، يعني به قدرت و حكومتش پايان دادند .
3.سوره فتح / آيه 10