قصه وسيلهاي است مؤثر و تبليغي براي انتقال فكر و ايده و يكي از بهترين روشهاي تربيت و تذهيب در هر دوران بوده است. در عرصهي داستان و نمايش اشتياق انسان به اين كه پا به پاي حوادث پيش رفته و صحنهها و قهرمانها را دنبال كند چيز پوشيدهاي نيست .
اثرپذيري داستان و نمايش هنگامي عميق خواهد بود كه تصويرهاي قصه محكم و استوار منطبق با عقل و منطق و هماهنگ با واقعيت زندگي افراد باشد وگرنه افسانه و خرافه خواهد بود اگرچه خيال انسانها را به طرف خود جلب كند.
پس هنر داستاننويسي فقط به خاطر نقل حوادث و بيان صحنهها و ترسيم قهرمانها يك هنر نيست بلكه به دليل شيوهها و ظرائف و لطائفي است كه آن را تأثيرگذار ميكند. تكنيكهايي چون نظم هنري و بلاغي قصه، مبالغهها و توصيف ها، تصويرسازيهاي فني داستان، بيانكردن مقصود به طور غيرمستقيم تأثيرگذاريهاي عقلي و برهاني و منطقي كه بازدهي روشن صحنه آرائيهاست و ... همه و همه در همان راستاي بعد هنري و تكنيك قصهنويسي است و داستان هنري بايد از اين ويژگيها و خصائص برخوردار باشد.
قرآن كريم اين مدرسه تربيتي مسلمين نيز در اين زمينه بينظير است. قصههاي قرآن بر اساس موعظه و عبرت بيان شده نه به عنوان بازيچه و سرگرمي.
داستانهاي قرآن از واقعيت و صداقت الهام ميگيرد و حوادث سازنده و مهم را ابراز ميكند نه جزئيات را. در بسياري از داستانهاي قرآن كليهي وقايع و اتفاقات بيان نشده بلكه آنچه ميتواند حاصل پيام دين و دربردارندهي يك موعظه، هدايت و ارشاد و يا بيانكنندهي يك سنت الهي باشد مطرح شده است.تنوع نمايشي در داستانهاي قرآن از تفكيكهاي فني و دقيق هنري در قصههاي اين كتاب الهي است. به اين نمونهها توجه كنيد:
- گاهي اول فشردهاي از واقعه گفته ميشود و سپس به بيان تفصيلي داستان ميپردازد مانند : داستان اصحاب كهف
- گاه مانند ماجراي حضرت موسي در سورهي قصص، ابتدا نتيجهي داستان را نقل ميكند و پس از ايجاد انگيزه براي دنبال كردن اصل ماجرا ، داستان به صورت گام به گام و لحظه به لحظه بيان ميگردد.
- گاه هدف از نقل داستان تكيه روي قهرمانان است پس نام آنها و گفتگوهايشان به طور دقيق عنوان ميشود مانند : داستان حضرت ابراهيم و اسماعيل در ساختن كعبه كه در سورهي بقره آمده است .
- در بعضي مواقع داستان به طور مستقيم و بيمقدمه و با رعايت اختصار شروع ميشود نظير ماجراي تولد حضرت عيسي عليهالسلام
آيات كه در سورهي مريم از آيهي 16 به بعد به آن پرداخته شده و يا داستان سليمان و مورچه و هدهد و ملكه سبا كه به طور غافلگيرانه در آيات سورهي نحل آمده است.
- گاه مانند حكايت برخورد حضرت موسي با بندهي صالح خدا كه در سورهي كهف آمده، هدف اصلي از بيان قسمتي از داستان نشاندادن حكمتهاي نهاني خداوند در افعال است.
اكثر داستانهاي قرآن به صورت پراكنده و قطعه قطعه در سراسر قرآن پخش است. گاهي بخشي از اول يك داستان و گاهي از نيمه و گاهي فصلي از پايان داستان را نقل ميكند و گاهي فقط يك پرده و يك حلقه نمايشي از فرازهاي مفيد و مؤثر قصه. گاهي به ابهامهاي زماني و مكاني در قصههاي قرآن برميخوريم و موقعيت داستان از نظر تاريخ وقوع يا محل حادثه يا خصوصيات شخصي افراد و يا حتي گاهي خود قهرمان، نامشخص است و گاهي ... در قصص قرآني، اينها نقص نيست بلكه به دليل اصالت دادن به محتوي و فصلهاي عبرتآموز و تجربهدار قصه است.
مهمترين عناصر موجود در يك قصه عبارتند از
1- حوادث و صحنهها
2- قهرمانها و چهرهها
در قصههاي قرآن بنا به شرايط و زمينههاي مختلف بر يكي از اين دو عنصر تأكيد بيشتري شده است. مثلاً اگر محور قصه « تخويف و ترساندن» باشد ، گوشهاي از حادثهاي عبرتانگيز به عنوان « بيدارباش» اشاره دارد.
در داستان موسي و فرعون صحنه هاي برخورد ملايم و شديد وجود دارد و يا در قصهي آدم و ابليس نمونهاي ، از اين درگيريها و گفتگوها آورده شده است.
اما اگر هدف پخش و نشر و گسترش يك انديشه باشد يا از اسمها و مشخصات قهرمانها صرفنظر شده يا به صورت صفتهاي كلي و عام بيان ميشود.
در قصههايي كه جنبهي رهنمود ، تقويت و تثبيت قلب براي پيامبر و مؤمنين به آن حضرت را دارد ، اشخاص و قهرمانها بيشتر مطرح هستند. البته اين نكته حائز اهميت است كه هميشه در قصههاي قرآني چهرهها و شخصيتها انسان نيستند گاهي ممكن است ابليس يا فرشته ، زن يا مرد، انس و جن و حتي پرندگان و حشرات در يك قصه چهره هستند و نكته ي ديگر اين كه قهرمان داستان به خاطر صفات و ارزشهايش « قهرمان» است نه خودش.
هماكنون به سراغ يكي از اين نمايشها ميرويم و صحنههايي از نمايش اصحاب كهف را با هم به مشاهده مينشينيم.
در يك صحنه ميبينيم كه چند نفر در گوشهاي جمع شده و به گفتوگو و مشورت مشغول هستند، و بعد تصميم ميگيرند كه درون غاري مسكن گزينند. سپس فضا تاريك و پرده كشيده ميشود.
پردهي درم وصف غار است و وضعيت تا بيرون نور خورشيد «وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَّزوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ في فَجْوَةٍ مِنْه »
« كه آن هنگام كه طلوع ميكند ، انوار درخشانش آن غار را از روشنايي پر نميكند و در وقت غروب خاطر اصحاب غار را آزرده نميسازد.»
حقا كه امروز سينما با زحمت و رنج فراوان ميتواند اين حركت شگفتانگيز را نمايش دهد. حركتي كه از اين الفاظ ساز و بيآلايش به راحتي نشان ميدهند و اين از اعجاز فني قرآن است.
فرستاده به شهر ميرود و ما ميدانيم كسي نيست كه آنان را از دين و آئينشان بازگرداند و يا سنگباران كند. لكن خيال ما به دنبال فرستادهي آنان ميرود تا بفهمد وقتي كه به شهر ميرسد رازشان آشكار ميشود چه حادثهاي اتفاق ميافتد؟
و اين همان نيروي نمايش در زنده كردن قصههاست كه آن را مطبوع و دلپذير ميگرداند و سپس نوبت به نمايش عاطفههاي برانگيخته و انفعالات دروني تماشاگر ميرسد و خلأهايي كه خيال را آزاد ميگذارد تا خوانندهي داستان در كنار اين خلأهاي بزرگ پل اطمينان بخشي زده و از آن عبور نمايد.
به داستان حضرت مريم سلاماللهعليها توجه كنيد : و آنجا كه هنوز كودك مريم پا بر اين خاك نهاده يا ننهاده ندا ميدهد نترس و اندوهگين مباش. « فنادئها من تحتحا ألّا تحزني »
و به مريم كه احتياج به چنين نوازش لطيفي دارد نويد داده ميشود كه درخت خرما را تكان بدهد و رطبي ميل كند و به آرامش برسد تا در پرتو آن براي اين سؤالش كه چگونه با ديگران روبرو شود، پاسخي بگيرد.
يكي ديگر از شگردهاي داستاننويسي ، تقطيع داستان و انتقال از زماني به زمان ديگر است كه به داستان تنوع و جذابيت ميدهد و در داستانهاي قرآن مصاديق متعددي دارد. به يك نمونه از آن در داستان حضرت موسي عليهالسلام در سورهي طه آمده است. در اين سوره خداوند عزوجل زندگي حضرت موسي عليهالسلام را از مقطع بعثت آن حضرت شروع فرموده و در شرايطي كه خداوند در نظام پذيرش دعاها و درخواستهاي حضرت موسي عليهالسلام بود. ذهن او را متوجه دوران كودكي و تولدش كرده و داستاني از ماجراهاي تولد ايشان را بيان كرده است.
قرار گرفتن او در صندوقچه و نجات به وسيله عوامل فرعون، رشد در كاخ فرعون ، كشتن مرد قبطي و فرار به مدين ، زندگي در شهر مدين و عزم مراقبت به مصر را متذكر ميشود و سپس داستان در همان فضاي بعثت حضرت موسي دنبال ميگردد. البته هدف از اين بازگشت به زمان قبل اين است كه حضرت موسي عليه السلام با توجه به حمايتهاي الهي در مراحل قبلي زندگياش نسبت به ياري خداوند در آينده مطمئن گشته و با سرمايهاي از اميد و توكل مأموريت جديد خود را آغاز كند.
از ديگر ويژگيهاي فني داستانهاي قرآن ، اجمال و گزينش در نقل حوادث و يا پراكندگي و تكرار داستانهاي قرآني است. چرا كه قرآن يك كتاب انسانسازي است و ميدانيم كه در مسائل تربيتي گاه شرايط ايجاب ميكند كه حادثه را بارها و بارها يادآور شوند و از زواياي مختلف به آن بنگرند و در جهات گوناگون از آن نتيجهگيري كنند.
علاوه بر موارد ياد شده يكي از امور هنري در كلام و سخن ، استفاده از الفاظ و واژههاي متناسب با مفاهيم و معاني است. همچنين آهنگ صدا و طنين كلمات در جاهاي مختلف به تناسب در رساندن مقصود و ابلاغ هدف مؤثر است.
با نگاه به داستانهاي كوتاهي كه در سورهي قمر آمده و يا قصههاي مربوط به متقين و فاسدين و اهل بهشت و دوزخ كه در سورهي واقعه آمده متوجه ميشويم كه جملات كوتاه و داراي سجع و نظم خاصي است كه باعث افزايش آهنگ در كلمات ميگردد.
و كلمات آهنگين گوش را پر از نغمه ميكند، دل را ميلرزاند و حالت غبطه يا حال سرور و انبساط ميآفريند.
خلاصه اينكه داستانهاي قرآن در واقع قصه نيست، بلكه عبرت ، موعظه، آموزش و هدايت است كه به شكل داستان و در قالب قصه تجلي كرد و نقل حوادث و اتفاقاتي كه بين انبياء و امتها اتفاق افتاده در واقع بيان سنتهاي الهي است و اين قالب هنري، ظرفي براي ارائه معرفت است.