475f960c 56a4 4a9c b0e9 dffa245d03cd

يكي از مباحث ارزشمند علوم قرآني، مسئله «تناسب آيات قرآن با يكديگر» است. اين تناسب و ارتباط در واژگان قرآني، در درون يك آيه يا آيات هر سوره نمايان است. با وجود اينكه آيات سوره‌هاي قرآن به ظاهر پراكنده و هر يك مشتمل بر موضوعاتي متفاوت است، اما با توجه به علم، حكمت و هدف‌داري خداوند، متن قرآن داراي همگرايي موضوعي و محتوايي در جهت هدف تربيتي و هدايتي است و عناصر محتوايي قرآن همانند اجزاي يك ساختمان، به هم پيوسته و ناظر به يكديگرند.

با اين طرز تلقّي بوده كه در ميان دانشمندان اسلامي، كساني كوشيده‌اند سوره‌ها را به صورت مجموعي و روي‌هم رفته بررسي و تحقيق كنند. اينان با نگاه تازه‌اي كه از اين دريچه مبارك به حقايق قرآني دوخته‌اند، توانسته‌اند به نتايج گران‌باري دست يابند.
اين مقاله بر آن است كه با اثبات تناسب آيات، در پي بردن به ژرفاي معنايي آيات و نكات ظريف آن ما را ياري رساند و نيز پاسخگوي كساني باشد كه سبك قرآن را پراكنده مي‌دانند.
يكي از ويژگي‌هاي قرآن كريم اين است كه به رغم نزول تدريجي در طول 20 يا 23 سال در باب موضوعات گوناگون، بين آيات هر سوره تناسب وجود دارد. توجه به اين ويژگي قرآن كريم، در فهم و تفسير صحيح اين كتاب الهي نقش مهمي دارد و در پي بردن مفسّر به ظرافت‌هاي معنايي و برخي اسرار آن كمك شاياني مي‌كند. در تفاسيري همچون الميزان في تفسير القرآن، الاساس في التفسير و في ظلال القرآن بسياري از لطايف و نكات تفسيري در نگرش به قرآن از زاويه هماهنگي و همبستگي فراهم آمده است. بدين‌روي، در ذيل، وجود تناسب بين آيات بررسي مي‌شود:
1. تناسب در لغت
«تناسب» و «مناسبت» در لغت، به معناي با هم نسبت داشتن؛ وجود نسبت و رابطه ميان دو كس يا دو چيز؛ سازواري؛ موافقت و هماهنگي؛1 نزديك هم بودن؛2 هم‌شكلي و همانندي؛3 و پيوند داشتن چيزي با چيز ديگر است.
2. تناسب در علم بلاغت
در علم بديع، مناسبت بر دو قسم است: مناسبت در معاني، و مناسبت در الفاظ. «مناسبت معنوي» آن است كه سخنور معنايي را آغاز كند، آن‌گاه سخنش را با عباراتي كه با آن معنا مناسبت معنوي ـ نه لفظي ـ دارد، به پايان برساند؛ مثلاً، در آيه شريف «لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»(انعام: 103) ديده نشدن با چشم، مناسب معناي «لطف» است، و اين كلام در قالب تمثيل ظاهر شده؛ زيرا نزد مخاطب معلوم است كه چشم جسم‌هاي لطيف مانند هوا را درك نمي‌كند؛ همچنان‌كه در «وَ هُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ»، صفت «خبيريت» مناسب ادراك ابصار است.
اما «مناسبت لفظي» عبارت از آوردن كلمه‌هاي موزون و قافيه‌دار و يا موزون و بدون قافيه است. اگر مناسبت در وزن و قافيه باشد، «مناسبت تام» است و اگر مناسبت در وزن بدون قافيه باشد، «مناسبت ناقص» است. مناسبت ناقص در كلام فصيح بيشتر است؛ زيرا در آن، قافيه آوردن ضرورت ندارد؛ همانند قول خداوند است كه مي‌فرمايد: «ق، وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءهُمْ مُنذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ»(ق: 1ـ2) و از جمله شاهدهاي مناسبت تام اين قول خداي تعالي است: «ن وَالْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْرا غَيْرَ مَمْنُونٍ.» (قلم: 1ـ3)4
3. تناسب در اصطلاح علوم قرآني
«تناسب» در علوم قرآني به معناي هم‌شكلي و هم‌بستگي ميان آيات، و پيوند معنايي آيه‌اي با آيه ديگر است كه گاه به صورت عام و خاص، گاه پيوند عقلي، حسّي و خيالي يا نوعي از علاقه و تلازم ذهني مثل سبب و مسبّب، علت و معلول و يا حتي دو مخالف و ضدي است كه پيوستگي موضوعي را نشان مي‌دهد.5
برخي معتقدند: علم مناسبات قرآن دانشي است كه به وسيله آن علل چگونگي ترتيب يافتن اجزاي آن شناخته مي‌شود و اين دانش است كه گوياي اسرار بلاغي قرآن است؛ چون ثمره آن اثبات سازگاري معاني با مقتضاي حال مخاطبان است.6
در علوم قرآن، به ارتباط ميان موضوعات يك آيه و پيوند دو يا چند آيه با هم و ارتباط سوره‌ها با يكديگر «تناسب» گويند.7
از آنچه درباره معناي لغوي و اصطلاحي تناسب گفته شد، روشن گرديد كه تناسب به معناي ارتباط و پيوند، هماهنگي و موافقت، و هم‌شكلي و همانندي در اجزاي يك چيز است. در نتيجه، از دو جهت از تناسب آيات قرآن بحث مي‌شود:
1. از جهت شكلي و قالبي آيات (هم‌آهنگي و نظم در واژگان و جملات قرآن)؛
2. از جهت محتوايي و مضموني آيات (ارتباط محتوايي بين آيات و عدم اختلاف آنها).
اين مقاله تنها وجود تناسب محتوايي بين آيات و عدم پراكندگي آنها را بررسي مي‌كند. پيش از آوردن دلايل وجود تناسب در قرآن، به ديدگاه‌هاي مهم در مسئله اشاره مي‌شود:
همه كساني كه درباره تناسب آيات، به بيان ديدگاه‌هاي خود پرداخته‌اند يكسان سخن نگفته و ادعاي واحدي ابراز نداشته‌اند؛ هر كدام به فراخور حال خود، به بيان يك يا چند قسم از اقسام تناسب اشاره كرده‌اند. مي‌توان گفت: سه رويكرد كلي در مسئله تناسب آيات وجود دارد كه عبارتند از:
1. وجود تناسب در تمام آيات
اين ديدگاه تصريح دارد كه قرآن بر اساس لوح محفوظ ترتيب يافته و تمام آيات آن از نظر ترتيب توقيفي بوده و نظم و پيوند آيات، شگفت‌انگيز و معجزه است. برخي از مفسّران مسلمان، به ويژه مفسّران متأخّر، اين ديدگاه را پذيرفته‌اند. 8
2. تناسب درون گروهي آيات و عدم تناسب برون گروهي آيات
اين رويكرد تنها تناسب آياتي را كه در يك زمان نازل شده‌اند، مي‌پذيرد.9 معتقدان به اين ديدگاه، خود دو گروهند:
الف. گروهي تناسب برون گروهي آيات را اصلاً قبول ندارند.
ب. گروهي تناسب برون گروهي بخشي از آيات را قبول دارند.
3. عدم تناسب درون گروهي آيات
برخي از مستشرقان ادعا مي‌كنند كه آيات قرآن پراكنده‌اند و تناسب لازم را ندارند.10
يكي از بحث‌هايي كه با تناسب آيات ارتباط اساسي دارد و از مباني آن به شمار مي‌آيد، توقيفي بودن ترتيب آيات در سوره‌هاست. اين موضوع يكي از مباحث مهم علوم قرآني است. اگر توقيفي بودن ترتيب آيات ثابت گردد دو حالت وجود دارد: يا بين آيات تناسب وجود دارد كه مدعا همين است، يا تناسب وجود ندارد كه در اين صورت، لازم مي‌آيد آيات بدون هيچ تناسب و هماهنگي از جانب خداوند ترتيب يافته باشند كه اين كار قبيح است؛ چراكه آوردن عباراتي پشت سرهم بدون هيچ ارتباط، از سوي افراد بشري هم قابل قبول نيست، چه رسد از سوي خداي حكيم. ادلّه عقلي11 و دلايل و شواهدي از آيات12 و روايات،13 دلالت دارند كه بدون شك، ترتيب آيات كاملاً توقيفي بوده و تاكنون نيز ثابت مانده‌اند و دست بشري ترتيب آنها را به هم نزده است. افزون بر آن، اصل بر توقيفي بودن نظم آيات در سوره‌هاست.14
دلايل متعددي بر وجود تناسب در ميان آيات سوره‌ها دلالت دارد. برخي از مهم‌ترين آنها عبارتند از:
1. دليل عقلي
دليل عقلي از مهم‌ترين دلايلي است كه مي‌توان تناسب آيات را بر آن استوار كرد. اين دليل را مي‌توان با دو تقرير بيان كرد:
الف. مي‌توان با تكيه بر هدف نزول قرآن و حكمت خداوند، دليل اقامه كرد كه هدف از نزول قرآن، هدايت بشر به سوي سعادت نهايي او با بهترين شيوه است، و ناهماهنگي و اختلاف و عدم تناسب در آيات با اين هدف سازگار نيست. و چون نقض غرض با حكمت خداوند سازگاري ندارد، پس خداوند قرآن را به گونه‌اي كاملاً هماهنگ نازل كرده است. اين بيان، دست‌كم، هماهنگي محتوايي كل آيات قرآن را به كرسي مي‌نشاند.15
ب. منشأ اختلاف و ناهماهنگي در سخن متكلّم يا نوشتار نويسنده، يا جهل است يا نسيان و يا هردو. كسي كه بر خلاف گذشته سخن مي‌گويد يا براي آن است كه در گذشته جاهل بوده و اكنون به اشتباهش پي برده، يا براي آن است كه گذشته را فراموش كرده و اكنون از روي نسيان سخن مي‌گويد. اما اگر متكلّم16 به همه چيز آگاه باشد، به گونه‌اي كه كوچك‌ترين ذرّه‌اي در آسمان و زمين از او مخفي نباشد،17 چگونه جاي جهل براي او وجود دارد؟ چه اينكه اگر متكلّمي از نسيان منزّه بوده و فراموشي در حريم او راه نداشته باشد18 و عين حضور و شهود باشد، در اين صورت، چگونه ممكن است زمينه‌اي براي نسيان او وجود داشته باشد؟ چنان‌كه بخل و امساك فيض و نظاير آن از امور عدمي، نقص و ضعفند و ساحت قدس الهي از آنها منزّه است. بر اين اساس، كتاب و كلامي كه از سوي خدايي اين‌گونه باشد، هيچ‌گاه جهل و نسيان و بخل و عجز در آن نيست و از اين‌رو، هيچ اختلافي در آياتش وجود ندارد.19
2. شواهد قرآني
قرآن كريم براي خود اوصافي برمي‌شمارد كه بر هماهنگي آيات آن دلالت دارند؛ مانند: مثاني، متشابه، عزيز و حكيم. در ذيل، برخي از اين موارد ذكر مي‌شود:
الف. متشابه و مثاني: كلمه «متشابه» تنها در آيه 23 سوره زمر، به عنوان صفت همه قرآن واقع شده است. خداوند سبحان درباره تشابه و هماهنگي آيات قرآن مي‌فرمايد: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابا مُتَشَابِها مَثَانِيَ»؛ خداي سبحان بهترين سخن را نازل نموده كه سراسر آن شبيه به هم و هماهنگ با يكديگر است.20
در اين آيه، «متشابه» از «شبيه» به معناي شبيه هم بودن است. وصف قرآن به «متشابه» به خاطر همانندي آيات قرآن است. اين همانندي يا ظاهري است و يا معنوي. «همانندي ظاهري» به اين لحاظ است كه همه آيات آن در حدّ اعجاز و داراي بلاغت باشد. «همانندي معنوي» نيز بدين لحاظ است كه تضاد و تخالفي در مفاهيم قرآن وجود ندارد، بلكه همه با يكديگر متناسب و هماهنگ هستند و هدف واحدي دنبال مي‌كنند.21
«مثاني» يعني داراي انثناء و انحناء؛ يعني آيات الهي منثني و مشابه يكديگرند و گرايش و انعطاف عميقي بين آنها وجود دارد. به چيزهايي كه وجه مشترك داشته، همگون و همگرا باشند، «اثنان» گويند.22
ب. عزيز: خداوند در برخي از آيات، قرآن را كتاب «عزيز» معرفي كرده است؛ همانند آيه شريفه «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيز.»(فصلت: 41) عزيز يعني كسي كه پيروز مي‌شود و هرگز شكست نمي‌خورد؛ زيرا در آن هيچ‌گونه نقص و ضعفي وجود ندارد و اجزاي آن كاملاً به هم گره خورده و محكم است.23 بنابراين، «كتاب عزيز» يعني: كتابي كه به لحاظ قوّت و استحكام دروني‌اش، كسي نمي‌تواند بر آن غلبه كند يا همانند آن را بياورد. يكي از جلوه‌هاي عزّت قرآن استحكام دروني آن و وجود نظم و پيوستگي بين آيات بر اساس غرض واحد است.
ج. نفي اعوجاج از قرآن: در آيه شريفه «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَي عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَلْ لَّهُ عِوَجَا» (كهف: 10) خداوند هرگونه اعوجاج و كجي را از قرآن نفي كرده است. «عَوج» به فتح عين در كجي چيزهاي محسوس همانند نيزه و چوب استعمال مي‌شود، و با كسره عين (عِوج) در انحراف امور ناديدني مثل اعتقادات و سخن گفتن به كار مي‌رود.24
با توجه به اينكه «عوج» در آيه نكره بوده و در سياق نفي است، افاده عموميت مي‌كند. پس قرآن كريم در تمامي جهات، بدون اعوجاج است: لفظش فصيح و معنايش بليغ است؛ مضامين آن با يكديگر اختلافي ندارند و هيچ باطلي را در آن راه نيست؛ و در شيوه بيان از نقص و پراكندگي در گفتار و گسيختگي در بيان به دور است.
د. حكيم: خداوند سبحان با عبارات گوناگون، قرآن را «حكيم» ناميده است؛ همانند: «الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ» (يونس: 1)؛ «وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ.»(آل‌عمران: 58) يكي از دلايل ناميدن قرآن به «حكيم»، محكم بودن و غير قابل رخنه بودن آن است. قرآن حكيم است؛ يعني آيات آن به واسطه نظم شگفت‌آور و معاني تازه، استوار است، به گونه‌اي كه تبديل و تحريف و اختلاف در آن راه ندارد. بنابراين، حكيمانه بودن آيات قرآن اقتضا مي‌كند كه ارتباط تنگاتنگ و غيرقابل خدشه‌اي در بين آنها باشد و از گسيختگي و پراكندگي در امان باشد.
بسياري از صفات ديگر قرآن مانند: «كِتَابٍ مُبِينٍ»(نمل: 1)؛ «نُورا مُبِينا» (نساء: 174)؛ «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ»(فصلت: 42)؛ «أَحْسَنَ الْحَدِيثِ»(زمر: 23)؛ «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» (يوسف: 3)؛ و «بَصَائِرُ لِلنَّاسِ»(جاثيه: 20) هر يك به گونه‌اي بر ضرورت نظم دروني و ارتباط آيات اشاره دارند.
ه . عدم انتقاد مشركان از تناسب نداشتن آيات قرآن: بنا به نقل قرآن، مشركان از هيچ بهانه و كوششي براي كوبيدن قرآن و مخدوش كردن آن در نظر مردم دريغ نمي‌كردند. قصص حكمت‌آميز آن را بافته‌هاي پيشينيان (اساطير الاولين)،25 جذّابيت لفظي و آهنگين قرآن را «شعر»،26 و تأثيرگذاري آن را «سحر» مي‌ناميدند27 و پيامبر را «شاعر مجنون»،28 خطاب مي‌كردند. در چنان شرايطي كه دشمنان اسلام از نقاط قوّت قرآن به عنوان دستاويزي براي تضعيف اسلام و تحريك مردم بر ضد پيامبر استفاده مي‌كردند، بي‌شك، اگر آيات قرآن پراكنده و مفاهيم آن مبهم و گنگ بود و از مجموع يك سوره هيچ نتيجه و مقصود جامعي به دست نمي‌آمد، كفّار زخم‌خورده لحظه‌اي به پيامبر امان نمي‌دادند و سيل انتقادها و تمسخرها را متوجه قرآن و پيامبر مي‌كردند.
بنابراين، با توجه به اينكه قرآن چنين خدشه و انتقادي را از كفّار نقل نكرده است، مي‌توان استنباط كرد كه نظم آيات موجود در سوره‌ها چنان بديهي و ملموس و قابل قبول بوده كه جايي براي بهانه‌جويي كفّار باقي نگذاشته است، بلكه آنان چون با آيات روشن و منظم و هدفدار قرآن مواجه مي‌شدند و راه فرار را به روي خود مسدود مي‌ديدند، موضوع كلام را تغيير داده، ايرادهاي بني‌اسرائيلي مي‌گرفتند و مي‌گفتند: «وَ إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ مَا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (جاثيه: 25)؛ هنگامي كه آيات روشن و گوياي قرآن بر آنها تلاوت مي‌شود هيچ دليلي براي مخالفت ندارند، جز آنكه بگويند پدران ما را زنده كنيد اگر راست مي‌گوييد.29
3. وحدت هدف (موضوعي) در سور
به رغم عدم نزول يكباره آيات برخي سور، آيات هر سوره قرآن هدف يا هدف‌هاي خاصي را دنبال مي‌كند كه جامع ميان آيات هر سوره است و امروزه به نام «وحدت موضوعي سور» خوانده مي‌شود. «وحدت موضوعي» بدين معناست كه هر سوره يك يا چند محور موضوعي محدود و كلي دارد كه تمام آيات سوره به گونه‌اي منشوروار در جهت آن موضوع يا موضوعات در حركتند.30
وحدت هدف سور برتناسب معناي آيات آنها دلالت دارد؛ زيرا اگر بين آيات، تناسب محتوايي وجود نداشته باشد و هر يك از آيات به مفاهيمي بپردازد كه با آيات همجوار بيگانه باشد يا آنها را نقض كند، در اين صورت، وحدت هدف (موضوعي) سوره‌ها رنگ مي‌بازد. بدين‌روي، اين مهم در صورتي محقق مي‌شود كه بين آيات سوره‌ها، تناسب وجود داشته باشد.
وحدت معنايي سور از ديرباز، مورد توجه دانشمندان قرآني بوده و آثار ارزشمندي در اين‌باره ارائه كرده‌اند. محمّد عبده در تفسير خود، بحث وحدت موضوعي در سور قرآن را مطرح كرده، تأكيد مي‌كند كه فهم هدف هر سوره كمك شاياني است براي مفسّر تا به طور دقيق، به مقاصد سوره دست يابد و به معاني آيه‌هاي هر سوره نزديك شود. شاگرد وي، رشيد رضا، در تفسير المنار، نظر استاد خود را به خوبي توضيح داده است.31
علّامه طباطبائي نيز بر اين نكته اصرار دارد كه هر سوره صرفا مجموعه‌اي از آيات پراكنده و بدون جامعي واحد نيست، بلكه يك وحدت فراگير بر هر سوره حاكم است كه پيوستگي آيات را نشان مي‌دهد. به همين دليل، خداوند هر دسته‌اي از آيات را جدا از دسته ديگر قرار داده و نام سوره بر آن نهاده است. شاهد بر آن اينكه يك گونه تناسب و پيوستگي در هر مجموعه وجود دارد كه در قسمتي از يك مجموعه و يا ميان هر سوره و سوره ديگر، آن پيوستگي خاص وجود ندارد. از اين‌رو، درمي‌يابيم كه اهداف و مقاصد موردنظر در هر سوره با سوره‌هاي ديگر تفاوت دارد. هر سوره براي بيان هدف و مقصد خاصي عرضه شده است كه سوره جز با پايان يافتن آن هدف و رسيدن به آن مقصد، پايان نمي‌يابد.32
در اين ميان، بيشترين تلاش‌ها از سوي سيد قطب، صورت گرفته و مبناي وحدت موضوعي سور در منهج تفسيري وي گسترده و نمايان است. بررسي اجمالي تفسير في ظلال القرآن وي، گوياي اين حقيقت روشن است.
استاد شحّاته مي‌گويد: استاد سيد قطب در اين زمينه، سعي فراوان مبذول داشته و نظري نافذ در اين‌باره داشته و احاطه كامل خود را در فهم اهداف سوره‌ها نشان داده است.33
دانشمندان بر وحدت موضوعي سور، دلايلي ارائه كرده‌اند كه برخي از آنها عبارتند از:
الف. تفاوت آيات سوره‌ها در عدد: تفاوت در عدد آيات سوره‌ها نمي‌تواند اتفاقي باشد؛ زيرا اتفاقي بودن يعني نسنجيده و عاري بودن از حكمت و بدون سبب. و صدور هرگونه عمل حساب نشده از سوي فاعل حكيم ممتنع است. بعضي از سوره‌هاي قرآن، به ويژه سوره‌هاي كوتاه، به طور كامل نازل شده است. سوره‌هايي هم كه به طور پراكنده نازل گشته است، با نزول «بسم الله الرحمن الرحيم»آغاز مي‌گرديد و هر آيه يا آياتي كه پس از آن نازل مي‌گشت با دستور پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله به دنبال آيات پيشين ثبت مي‌گرديد تا بسمله ديگري نازل گردد كه پايان سوره قبل و آغاز سوره بعد را اعلام نمايد. از اين‌رو، مقدار عدد آيات و ترتيب آنها به دستور وحي و پيامبر انجام گرفته است.
اكنون اين سؤال مطرح است كه اين اختلاف عدد در آيات سوره‌ها براي چيست؟ پاسخ آن است كه هر سوره هدفي دنبال مي‌كند كه با پايان يافتن بيان هدف، سوره پايان مي‌يابد و اختلاف در عدد آيات هر سوره معلول همين علت است. اين اختلاف هرگز به صورت اتفاقي انجام نگرفته و ميان آيات هر سوره رابطه‌اي معنوي و تناسب وجود دارد.
ب. حسن مطلع و حسن ختام: علماي بلاغت از ديرزمان، حسن مطلع و حسن ختام در هر سوره را از جمله محسّنات بديعي قرآن و از اركان مهم بلاغت دانسته‌اند. بدين‌روي، هر سوره با مقدّمه‌اي آغاز مي‌گردد و با خاتمه‌اي لطيف پايان مي‌يابد. گويند: ضرورت بلاغت اقتضا مي‌كند كه سخنور سخن خود را با ظرافت تمام، به گونه‌اي آغاز كند كه هم در شنونده آمادگي ايجاد كند و هم اشارتي باشد به آنچه مقصود اصلي كلام است. اين نحوه شروع در سخن، «براعت استهلال» خوانده مي‌شود.
علماي بلاغت34 اتفاق‌نظر دارند كه قرآن كريم در تمامي سوره‌ها و آياتش به بهترين وجه، از چنين نظم و نسقي برخوردار بوده و خاتمه سوره‌ها همچون افتتاح آنها، در نهايت لطافت و ظرافت انجام يافته است. بنابراين، بايد مقاصد و اهداف بزرگي وجود داشته باشد كه اين دو حسن و زيبايي را به هم پيوند داده و بدان كمال اتصال بخشيده و همراه آن دو نظمي شگفت‌انگيز بين تمام اعضا و كلمات و حروف هر سوره استوار است.
حال با اين بيان، آيا ممكن است كلامي با مقدّمه شيوا و خاتمه‌اي زيبا، مقصودي بس والا نداشته باشد؟ امام صادق عليه‌السلام در روايتي، گم‌راهي برخي افراد در تفسير قرآن را عدم توجه به براعت مطلع و خاتمه سوره مي‌دانند و مي‌فرمايند: «ولم ينظروا إلي ما يفتح الكلام و إلي ما يختمه»؛35 و بدانچه كلام با آن آغاز مي‌شود و بدانچه خاتمه مي‌پذيرد، نمي‌نگرند.
اين همان نكته‌اي است كه متأخّران بدان پي برده‌اند. علّامه طباطبائي بر اين نكته اصرار دارند كه هر سوره صرفا مجموعه‌اي از آيات پراكنده و بدون جامعي واحد نيست، بلكه يك وحدت فراگير بر هر سوره حاكم است كه پيوستگي آيات را مي‌رساند. مسئله وحدت موضوعي يا وحدت سياق در هر سوره ـ كه از قراين كلامي به شمار مي‌رود ـ از همين جا نشأت گرفته است.36
در اينجا، بجاست وحدت موضوعي را در بزرگ‌ترين سوره قرآن به نظاره بنشينيم.
وحدت هدف (موضوعي) در سوره بقره: سوره بقره اولين سوره نازل شده در مدينه است كه طي چندين سال، تكميل شده و در خلال ظرف نزول آن، آيات و سوره‌هاي ديگري نيز نازل گشته است. اين سوره با وجود طولاني بودنش، از نظم و ترتيبي خاص برخوردار است كه در بدو امر، از يك مقدّمه كلي، كه مطالب و مسائل آن را ايجاب مي‌نمود، آغاز شده و سپس دعوت همگاني از همه مكلّفان عالم و سرانجام، احكامي را در زمينه‌هاي گوناگون، تشريع نموده، به گونه‌اي كه مقدّمه آن شامل 20 آيه اول و دعوت در حدود 124 آيه و تشريع، كه خاتمه سوره است، از 142 آيه تشكيل شده است.
اما مقدّمه، (كه شامل 20 آيه است) درباره بيان طوايف مردم و موضع‌گيري آنان در برابر دعوت رسول خاتم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله است كه برخي در برابر نداي حق‌طلبانه قرآن كريم، كاملاً خاضعند و برخي ديگر راه عناد در پيش گرفته، آيات الهي را انكار مي‌نمايند و برخي نيز راه نفاق را در پيش گرفته‌اند. در اينجاست كه خداوند دعوت خود را (كه در حدود 124 آيه است) با متوجه ساختن ندا و خطاب خويش، به تمام مردم، از جن و انس اعلام مي‌دارد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره: 21) و آن را با دلايل و براهين روشن تأكيد مي‌كند و براي اين مطلب، از سوابق زندگي انسان‌هاي پيشين، از بدو آفرينش تا عصر نزول و از تصرفات ستمگرانه انسان‌ها در طول تاريخ حيات انساني، ياد كرده، به ويژه از زندگي آميخته به خواري و عصيانگرانه بني‌اسرائيل، تصاويري گويا ترسيم نموده؛ زيرا بني‌اسرائيل تنها ملتي است كه اعراب، كيان و نسب و تاريخ ننگينش را به خوبي مي‌شناسند.
در ادامه، به مرحله تشريع مي‌رسد (كه از 142 آيه تشكيل مي‌يابد) و با سخن و توصيفي از كعبه و تشرّف و مقام و حرمت آن آغاز نموده و مسئله نسخ و انساء را در زمينه شرايع مطرح مي‌نمايد. سپس از مسئله تغيير قبله شروع كرده، مطالب را درباره مناسك حج و تشريع جهاد، روزه، زكات، اعتكاف و تا حرمت ربا، و تجارت دنبال نموده و با اين مطالب، سوره را به اتمام مي‌رساند.
اين شكل و خطوط كلي سوره بقره است كه در لابه‌لاي آن و گاهي به مناسبت، مطالب ديگري را نيز يادآور مي‌شود. هدف واحدي كه مي‌توان از مباحث اين سوره انتزاع كرد اين است كه مقتضاي بندگي خداي سبحان، ايمان به همه پيامبران و همه كتاب‌هاي آسماني است و بر اين اساس، كافران و منافقان را به خاطر نداشتن ايمان، مذمت مي‌كند و اهل كتاب را به سبب بدعت‌هايشان از جمله تفرقه در دين خدا و فرق گذاشتن بين پيامبران، ملامت مي‌نمايد و احكامي را كه ايمان به آنها مقتضاي اسلام است، بيان مي‌دارد.37
4. وقوع تناسب در آيات قرآن
حكما گفته‌اند: «أدلّ دليل علي إمكان شي‌ء وقوعه»؛ بهترين دليل بر امكان چيزي، واقع شدن آن است. ما به عيان مي‌بينيم كه ميان آيات، پيوستگي‌هايي هست و دانشمندان علم مناسبتْ اين پيوستگي‌ها را نشان داده‌اند و به امور و نكاتي اشاره كرده‌اند كه بسيار جالب و شنيدني است. با اينكه آيات جمله‌اي به ظاهر، با هم تناسب ندارد مناسبت‌هايي را بيان كرده و آن را مدلّل ساخته‌اند كه اگر جمله اندكي جابه جا شود و يا آيه‌اي به جاي آيه ديگر قرار گيرد، ديگر آن مناسبت‌ها نخواهد بود و نظم دقيق و هماهنگ برقرار نخواهد شد.
در تفاسيري همانند نظم الدرر في تناسب الآيات و السور، تفسير الحديث، الاساس في التفسير، في ظلال القرآن، الوحدة الموضوعية في القرآن الكريم، و تفسير كاشف، روابط آيات در سوره‌ها ترسيم شده‌اند.
سوره‌هاي زيادي را مي‌توان مثال زد كه تناسب آيات در آنها به خوبي نمايان است. مفسّران زيادي درباره نظم و تناسب بي‌همتاي سور بحث كرده و آن را مثال زده‌اند:
الف. تناسب در سوره حمد: برخي از مفسّران تناسب سوره حمد را اين‌گونه بيان كرده‌اند:
انسان با مشاهده نعمت‌هاي الهي، كه نقص و نياز آدمي خود شاهد گويايي بر آن است، با نام منعم، سخن را گشوده، مي‌گويد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ.»
پس از اعتراف به منعم يگانه، به شكر و حمد او مي‌پردازد و مي‌گويد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» و چون همگاني بودن انعام الهي را درمي‌يابد، مي‌گويد: «رَبِّ الْعَالَمِينَ.»
و چون دريافت كه خداي سبحان علاوه بر پرورش همه موجودات، روزي آنها هم بر عهده دارد، به رحمت مطلق حق اعتراف كرده، مي‌گويد: «الرَّحْمن»، و هنگامي كه كوتاهي آنها در شكر نعمت‌ها و امهال و غفران الهي را مشاهده نمود، به ذكر رحمت مخصوص او لب مي‌گشايد: «الرَّحِيمِ»
و هنگامي كه تجاوز انسان‌ها به حريم يكديگر را مشاهده نمود و اينكه بعضي از شرّ بعضي ديگر در امان نيستند، به روز حساب، كه زمام آن تنها به دست خداست اعتراف مي‌كند: «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ.»
پس از شناخت اين مراتب و مراحل و مشاهده اسماء حسناي الهي، تنها او را شايسته عبادت يافته، خود را در محضر او مي‌يابد و آن‌گاه از خبر به خطاب گراييده، مي‌گويد: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» و چون پيمودن راه عبادت را بدون او ناممكن مي‌يابد، اظهار مي‌دارد: «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ.»
و چون مي‌بيند كه در اين راه، امكان لغزش وجود دارد و او هم معصوم نيست، بنابراين، از خداوند توفيق و ثبات در اين راه و عصمت از لغزش‌ها خواسته، مي‌گويد: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ.»
و سرانجام، چون پيمودن صراط مستقيم را به تنهايي دشوار مي‌يابد و نياز به همسفراني را در اين راه احساس مي‌كند، مي‌گويد: «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ.»
و براي آنكه در اين راه، بيگانه با او رفاقت نكند، مي‌گويد: «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ» و اين‌گونه بين تولّي اولياي الهي و تبرّي از دشمنان او جمع مي‌كند.38
ب. تناسب در سوره مزّمّل: سوره «مزّمّل» به شهادت سياق آيات و گواهي شواهد تاريخي، از سوره مكّي قرآن است كه بنا به نقلي، پس از سوره «قلم» نازل شده و نوزده آيه اول آن مكّي است، اما آيه بيستم آن مدني است ؛ زيرا در آن از جهاد و زكات سخن به ميان آمده است و چنان‌كه معلوم است، احكام جهاد و زكات در مدينه تشريع شده. با آنكه بين نزول آخرين آيه سوره و ساير آيات، قريب 15 سال فاصله است، اما از جهت تناسب معنايي، بين همه آيات آن هماهنگي وجود دارد.
سوره «مزّمّل» با خطاب به پيامبر آغاز مي‌شود و هدف آن آماده ساختن رسول اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله براي انجام رسالت پيامبري است. از اين‌رو، ايشان را به عبادت خدا و صبر در برابر مشركان دعوت كرده است. بيستمين آيه اين سوره وظايف اصحاب پيامبر را برمي‌شمرد و آنان را به انجام واجبات و مستحبات دعوت مي‌كند. بدين‌سان، مجموع آيات اين سوره غرض مشخصي را طي مي‌كند و آن بيان وظايف و ويژگي‌هاي ضروري مصلحان اجتماعي است، با اين تفاوت كه فصل اول آن در مكّه و درباره وظايف رهبر اصلاحات، و فصل دوم در مدينه نازل شده و درباره وظايف كساني است كه به تبعيت از يك رهبر ديني، درصدد اصلاح جامعه برمي‌آيند.
1. نزول تدريجي آيات قرآن
ايراد عمومي مخالفان تناسب آيات قرآن، نزول تدريجي آيات در شرايط و موقعيت‌هاي گوناگون است. در اين اشكال، با اشاره به نزول تدريجي قرآن و با توجه به اسباب نزول آيات، نتيجه مي‌گيرند كه اصولاً آيات قرآن بر اساس عدم ارتباط نازل شده‌اند و اگر قرار بود بين آنها ارتباطي وجود داشته باشد، بدون شك قرآن به روش ديگري نازل مي‌شد.39
نقد: مبناي اصلي اين شبهه به اجتهادي بودن نظم آيات قرآن باز مي‌گردد. روشن است اگر كسي به بشري بودن تأليف قرآن باور داشته باشد به سختي مي‌تواند به وجود ارتباط و هماهنگي معجزه‌آسا بين آيات سراسر قرآن ايمان بياورد؛ اما ـ همان‌گونه كه پيش از اين گفته شد ـ ترتيب آيات به استناد دلايل نقلي و عقلي و شواهد تاريخي، توقيفي است و جاي هيچ‌گونه شك و شبهه‌اي در آن وجود ندارد. بنابراين، با وجود دلايل ترتيب توقيفي، اين شبهه از بين مي‌رود؛ همان‌گونه كه شيخ ولي‌الدين ملوي به اين شبهه چنين پاسخ داده است: اين سخن كه گفته مي‌شود نبايد براي آيات به دنبال مناسبت گشت به دليل اينكه برحسب وقايع، پراكنده است، توهّمي بيش نيست. جان كلام اين است كه قرآن از لحاظ نزول، برحسب وقايع و رويدادهاست، اما از لحاظ ترتيب و اصل، مطابق حكمت بوده، بر وفق لوح محفوظ ترتيب يافته و تمام آيات و سوره‌هايش توقيفي است؛ چنان‌كه يكباره به بيت‌العزّه نازل شده.40
2. شيوه بياني قرآن
از ديگر ادلّه مخالفان، شيوه بياني قرآن و ويژگي عربي بودن آن است. مي‌گويند: قرآن عربي است و روش اعراب را پيموده است. يكي از روش‌هاي اعراب در ايراد سخن، قرار دادن مطالب متنوّع و متباين در كنار يكديگر بي‌هيچ مقدّمه و زمينه‌سازي بوده است كه بدان «اقتضاب» گويند.
از نظر اين گروه، قرآن مشتمل بر چند سوره است و هر سوره نيز داراي آيات متعددي است. هر آيه غرض و هدف مخصوص خود را دارد؛ آيه‌اي در موعظه، آيه‌اي در انذار، آيه‌اي در قصص، آيه‌اي در احكام و آيه‌اي در وصف بهشت و جهنم است كه هيچ‌گونه ارتباطي با هم بين آيات وجود ندارد، چه رسد به اينكه غرض جامعي وجود داشته باشد. از اين‌رو، هر تلاشي در اين زمينه، مخالفت با سبك و شيوه خاص قرآن و ناگزير محكوم به شكست است و جز به زحمت انداختن خود و ديگران، حاصلي ندارد.
بعضي از مخالفان پيوستگي آيات معتقدند: يكي از ويژگي‌هاي قرآن، پيوستگي‌هاي مرئي و نامرئي است كه قرآن جسته جسته است و همين هم از دلايل هنرمندي قرآن است كه در عين پراكندگي موضوعات، جذّابيت خود را حفظ كرده و مخاطب را با دستورات دلنشين و پند و اندرز و عتاب و خطاب، به سوي خود كشانده است.41
در نظر مخالفان، اين پراكندگي نه تنها عيب نيست، بلكه كمال و بقاي قرآن است. دانشمنداني همچون ابوالعلاء محمّدبن غانم،42 شوكاني،43 فريد وجدي44 و آيه‌اللّه ناصر مكارم شيرازي45 معتقدند: هر دسته از آيات قرآن مربوط به موضعي است و ارتباطي با هم ندارند. حتي ابوالعلاء به صراحت، اعلام نموده كه همه قرآن به روش «اقتضاب» وارد شده است.
نقد: قرآن كريم براي بيان حقايق و مفاهيم خود، روش خاصي را در پيش گرفته است. اين روش، كه آن را «روش مزجي» مي‌نامند، به اعتقاد برخي، يكي از اسباب حفظ و بقاي قرآن از دخل و تصرف‌هاي بشري است و در بسياري از مواقع، با جمله‌هاي معترضه به بيان مطلوب پرداخته و از برجسته شدن برخي مطالب حساسيت‌زا جلوگيري كرده است.
سخن روان و طبيعي هرگاه براي القاي هرچه بهتر در قالب‌هاي متنوّع ارائه گردد، دلپذيرتر خواهد شد. «تنوّع» يعني اينكه خطيب به سخن خود با التفات‌هاي گوناگون، جلوه‌هاي متفاوتي ببخشد و با اين روش، به حدّ مطلوبي از اقناع موردنظر خود دست يابد.
اين امر روشن است كه كسي منكر تنوّع مطالب و كثرت آنها در قرآن كريم نبوده است. در منابع روايي، حديثي از طريق سعيد و عكرمه از ابن عبّاس به اين مضمون نقل شده است: سالم بن مَسْكم با عده‌اي از يهوديان نزد رسول اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله آمدند و گفتند: ما چگونه از تو پيروي كنيم، در حالي كه رو به قبله ما نماز مي‌خواندي و اكنون آن را تغيير داده‌اي و كتابي هم كه آورده‌اي به روش تورات ـ يعني باب بندي شده ـ و به يك نظم خاص و مبوّب در موضوعي خاص و واحد نيست؟ كتاب تو غير اينكه نزول دفعي، يكپارچه و يكجا نداشته، شامل موضوعات متعددي مانند اخلاق، تاريخ، قصص و عقايد مي‌شود كه با روش كتاب آسماني ما تفاوت فراوان دارد. اكنون اگر مي‌خواهي به دين تو ايمان بياوريم، بايد كتابي بياوري كه ما آن را بپسنديم.46
چنين ويژگي‌هايي در متن قرآن، اين توهّم را به ذهن برخي افراد آورده كه قرآن در بيان خود، دچار پراكنده‌گويي شده است. روشن است كه چنين پنداري با وقعيت امر ناسازگار است؛ زيرا هريك از سوره‌هاي به ظاهر متفاوت، در درون خود، محوري مخصوص شكل داده‌اند كه تمام موضوعات طرح شده در خصوص محور اساسي بحث، معناي ويژه افاده مي‌كنند.
آيه‌اللّه خوئي در كتاب البيان في تفسير القرآن به تحليل چرايي عدم دسته‌بندي موضوعي در قرآن پرداخته، مي‌نويسند:
قرآن كتاب هدايت است و براي سوق دادن بشر به سوي سعادت دنيا و آخرت نازل گرديده و يك كتاب فقهي، تاريخي و اخلاقي و مانند آن نيست تا براي هر موضوعي باب مستقلي ترتيب بدهد. جاي ترديد نيست كه اسلوب فعلي قرآن بهتر مي‌تواند هدف هدايتي آن را تأمين نمايد.47
ايشان در ادامه، شيوه كنوني قرآن را در دست‌يابي به هدف هدايتي بر مخاطب، نتيجه بخش‌تر دانسته، مي‌نويسند:
اگر قرآن به صورت ابواب منظّم بود اين همه فايده به دست نمي‌آمد. خواننده قرآن در صورتي مي‌توانست با اهداف و مقاصد عالي آن آشنا گردد كه تمام قرآن را بخواند. ممكن بود كه در اين بين، مانعي پيش آيد و به خواندن تمام قرآن موفق نگردد و به نتيجه كمتري دست يابد.
اين روش يكي از محسّنات اسلوب قرآن است كه در عين پراكنده‌گويي و بيان مطالب مختلف، باز از كمال ارتباط و تناسب برخوردار بوده و جملات آن به مانند درهاي گران‌بهايي كه با تناسب خاصي به رشته درآمده است، در كنار هم چيده شده و با نظم اعجاب‌انگيزي به هم متصل و مرتبط مي‌باشد.48
با اين طرز تلقّي بوده كه در ميان دانشمندان اسلامي، كساني كوشيده‌اند سوره‌ها را به صورت مجموعي و روي هم رفته، بررسي و تحقيق كنند. اينان با نگاه تازه‌اي كه از اين دريچه مبارك به حقايق قرآني دوخته‌اند، توانسته‌اند به نتيجه‌ها و آثار گران‌باري دست يابند.49
1. تنوّع موضوعات مانع وجود ارتباط ميان آنها نيست؛ مثلاً، خداوند در ابتداي سوره «بقره» درباره متّقين، كفّار و منافقان سخن گفته؛ اما اين سه دسته گرچه داراي خصوصيات متفاوتي هستند، ولي در يك نكته مشتركند: بر همه آنها دين خدا عرضه شده، ولي هر يك به گونه‌اي با آن برخورد كرده‌اند. همين مقدار اشتراك براي قرار گرفتن آيات مربوط به اين سه دسته در كنار يكديگر كافي است.
2. عرب نيز اگر در ميان سخنراني خود بدون هيچ‌گونه زمينه‌اي، ناگهان مطلبي غيرمرتبط با مطلب قبلي و بعدي بيان نمايد، مورد پذيرش اهل بلاغت نيست و بايد حداقل ارتباطي در حدّ تداعي معاني وجود داشته باشد تا بتوان جمله يا عبارتي را ناگهان در ميان بحثي غير مرتبط با آن ذكر نمود. در غير اين صورت، رديف كردن سخنان نامربوط از يك انسان معمولي قبيح است، چه برسد به خداوند حكيم و خبير كه در بيان مطالب، برترين روش‌هاي بلاغت را مي‌پيمايد.50
3. آنچه روش بلاغت است و در كلام عرب نيز بدان توجه وافر شده، «حسن تخلّص» است، نه «اقتضاب»، و آن چنين است كه از آنچه سخن را با آن آغاز كرده، به زيركي به سخن ديگري منتقل شود، به نحوي كه شنونده انتقال را احساس نكند، مگر پس از آنكه معناي دوم بر او واقع شود، به خاطر وابستگي شديدي كه بين آن دو معنا قرار گرفته است.51
1. شبهه عدم تناسب در آيه‌هاي 2 و3 سوره نساء
آيات 2و3 سوره نساء: «وَ آتُواْ الْيَتَامَي أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُواْ الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَهُمْ إِلَي أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبا كَبِيرا وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَي فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاء مَثْنَي وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَي أَلاَّ تَعُولُواْ.»52
يكي از شبهات مدعيان تحريف قرآن، عدم تناسب و هماهنگي ميان صدر و ذيل برخي آيات است. آنان مي‌گويند: اين عدم تناسب نشان حذف و اسقاط آيه يا آياتي از آن ميان است. يكي از آنها «آيه قسط»، آيه 3 سوره نساء است: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَي فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاء مَثْنَي وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً»، اگر در اجراي عدالت ميان يتيمان بيمناكيد، هرچه از زنان [ديگر] كه شما را پسند افتاد، دو دو، سه سه، چهار چهار، زن بگيريد. پس اگر ترسيديد كه به عدالت رفتار نكنيد به يك زن بسنده نماييد.
آنان مي‌گويند: ميان شرط و جزاي آيه مزبور هيچ ارتباطي نيست. شرط اين است: اگر نتوانستيد قسط و عدالت را درباره يتيمان رعايت كنيد. جزا اين است: دو يا سه يا چهار زن بگيريد. پيداست كه ميان عدم رعايت عدالت درباره ايتام (شرط) و جواز تعدد همسران (جزا) مناسبتي وجود ندارد. اين امر نشانه آن است كه بخشي از كلام در اين ميان حذف شده است. آن‌گاه به روايتي به عنوان تأييد تمسّك مي‌كنند كه از حضرت اميرمؤمنان عليه‌السلام درباره تناسب صدر و ذيل آيه سؤال شد، آن حضرت جواب دادند: «بين القول في اليتامي و بين نكاح النساء من الخطاب و القصص اكثر من ثلث القرآن.»53 بيش از يك سوم قرآن در اين ميان حذف شده است.
اگر اين روايت صحيح باشد، مفاد آن اين است كه ميان صدر و ذيل اين آيه، بيش از دو هزار آيه، حذف شده و اين مطلب شگفت‌آوري است!
پاسخ شبهه: اگر بيش از ثلث قرآن ـ يعني بيش از دو هزار آيه ـ در اين ميان حذف شده باشد آيا جاي اين سؤال نيست كه مسلمانان كجا بودند؟ آيا كسي نبود اعتراض كند؟! مگر همين مسلمانان نبودند كه وقتي بيگانه‌هاي اعتقادي و ايماني خواستند يك «واو» را از آيه قرآن حذف كنند، لب به اعتراض گشودند و گفتند: شمشير مي‌كشيم و نخواهيم گذاشت در قرآن تغييري داده شود. خود اين مطلب بهترين گواه است بر اينكه روايت مزبور از امام معصوم عليه‌السلام صادر نشده است.54
در تبيين مناسبت ميان صدر و ذيل آيه (شرط و جزا)، مرحوم طبرسي در مجمع‌البيان وجوهي را ذكر كرده است.55 شايد روشن‌ترين وجه را علّامه طباطبائي در الميزان بيان كرده است.56 ايشان فرموده‌اند: سياق آيات سوره «نساء»، تأكيد بر احترام گذاشتن به مال ايتام است. در صدر آيه قبل فرمود: «وَ آتُواْ الْيَتَامَي أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُواْ الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَهُمْ إِلَي أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبا كَبِيرا» (نساء: 2)؛ مال يتيمان را به آنها بدهيد و مال خبيث خود را با مال حلال طيب آنها مخلوط نكنيد و اموال آنها را همراه خود نخوريد كه اين گناه بزرگي است. آن‌گاه پس از چند آيه فرمود: «وَ ابْتَلُواْ الْيَتَامَي حَتَّي إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِنْهُمْ رُشْدا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ»؛ اموال ايتام را به عنوان بهترين امين حفظ كنيد و وقتي آنان از نظر سن بالغ شدند آزمايششان كنيد تا روشن شود آيا گذشته از بلوغ سنّي، به مرحله رشد اقتصادي رسيده‌اند يا نه؟ يعني مي‌توانند خود از مالشان محافظت كنند يا نه؟ و وقتي ديديد كه به رشد رسيده‌اند، اموالشان را به آنان تحويل دهيد: «وَ لاَ تَأْكُلُوهَا إِسْرَافا وَ بِدَارا أَن يَكْبَرُواْ وَ مَن كَانَ غَنِيّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَن كَانَ فَقِيرا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ»؛ يعني: اگر وصي ايتام شديد، بايد اموالشان را حفظ كنيد. اگر وضع مالي شما مساعد است، چيزي از مال يتيم برنداريد، و اگر فقيريد به اندازه معروف و عدالت و احسان از حق‌الوصايه استفاده كنيد، نه بيشتر، تا اموال يتيمان محفوظ بماند.
آن‌گاه از خطرناك بودن خوردن مال يتيم پرده برداشت و چنين فرمود: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْما إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرا.» (نساء: 10) آنان كه مال يتيم را به ستم مي‌خورند، در شكمشان آتش مي‌خورند؛ نه اينكه بعدها در جهنم آتش مي‌خورند، بلكه الآن اين مال حرام آتش مي‌شود، هرچند شخص ستمكار خودش متوجه آن نباشد.
سپس فرمود: همه انسان‌ها مي‌ميرند. اگر مي‌خواهيد با فرزندان شما پس از مرگتان خوش‌رفتاري كنند، با ايتام ديگران چنين كنيد: «وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافا خَافُواْ عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُواْ قَوْلاً سَدِيدا» (نساء: 9)؛ و آنان كه اگر فرزندان ناتواني از خود برجاي بگذارند بر [آينده ]آنان بيم دارند، بايد بترسند؛ پس بايد از خداوند پروا دارند و سخني درست بگويند.
سپس به آيه مورد بحث مي‌رسد. نخست بايد دانست كه اين آيه در مدينه نازل شده است و در آنجا، پس از تشكيل حكومت اسلامي، جنگ‌هايي با مشركان پيش آمد كه مردها با شركت در جنگ‌ها شهيد مي‌شدند و زنان و فرزندانشان مي‌ماندند. در اين ميان، عده‌اي براي خوردن اموال يتيمان، با آن زنان بيوه ازدواج مي‌كردند تا از اين طريق، اموال يتيمان را بخورند. پس از خوردن مال ايتام، مادرانشان را طلاق مي‌دادند. اين سنّت زشت جاهلي بود كه با نزول آيه مورد بحث، خاتمه يافت. بر اين اساس، فرمود: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَي فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاء مَثْنَي وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً»؛ اگر در خود امانت‌داري نمي‌بينيد كه اگر با بيوه‌ها ازدواج كنيد به خوردن مال يتيم آلوده خواهيد شد، با چنين زناني ازدواج نكنيد و زن‌هاي ديگر بگيريد، حالا دو يا سه يا چهار زن، و اگر مي‌ترسيد كه با ازدواج با بيش از يك زن، قادر به انجام عدالت نباشيد، تنها به ازدواج با يك زن اكتفا كنيد.
بنابراين، با توجه به شيوه برخورد مردم با ايتام و مادرانشان در دوران جاهليت، مناسبت ميان صدر و ذيل آيه (شرط و جزا) روشن مي‌شود و ديگر نبايد توهّم شود كه بيش از دوهزار آيه از ميان صدر و ذيل اين آيه حذف شده است.7
2. شبهه عدم تناسب در آيات 1و2 سوره اسراء
آيات 1و2 سوره اسراء: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الأَقْصَي... وَ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ...»58
خداوند ابتدا از معراج پيامبر و سير از مكّه به مسجدالاقصي مطلب را شروع كرده است. آن‌گاه بلافاصله مي‌فرمايد: ما به موسي كتاب آسماني داديم و آن را وسيله هدايت بني‌اسرائيل ساختيم. حال درباره اين آيه شريفه اين سؤال مطرح شده است كه چه رابطه‌اي بين جريان اسراء از مسجدالحرام به مسجدالاقصي و بين دادن تورات به حضرت موسي عليه‌السلامو حالات بني‌اسرائيل وجود دارد؟
پاسخ شبهه: در جواب به اين سؤال، از سوي مفسّران پاسخ‌هايي داده شده است كه برخي از آنها ذكر مي‌شود:
1. با قرار گرفتن اين آيه (پس از آيه مربوط به معراج پيامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الأَقْصَي...» گويي معناي آيات چنين مي‌شود: منزّه است خدايي كه محمّد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله را شبانه سير داد و نشانه‌هاي خود را به وي ارائه نمود، همان‌گونه كه به موسي عليه‌السلام نيز آيات و نشانه‌هاي خود را ارائه كرد.
2. پيامبري تو چيز تازه‌اي نيست. ما براي تو كتاب آسماني و دلايل محكم فرستاده‌ايم؛ همان‌گونه كه تورات را به موسي عليه‌السلامنازل كرديم. چرا اينان موسي را قبول دارند و تو را انكار مي‌كنند، در حالي كه ميان تو و او فرقي نيست؟
3. اينان همان‌گونه كه مسافرت آسماني و معراج تو را منكر مي‌شوند، موسي عليه‌السلام را انكار مي‌كردند.59
4. اين آيه (و آيات بعدي تا آيه 8) براي آماده ساختن [ذهن مخاطبان] براي ذكر دوباره قرآن [در آيه 9: «إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرا كبيرا»] است و وجه مشترك ميان دو مطلب اين است كه موسي عليه‌السلامبا رفتن به كوه طور، كه به منزله معراج اوست، تورات را دريافت نمود.
5. در ذكر داستان حضرت موسي عليه‌السلام و تورات در ميان بحث از پيامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله و قرآن، مطلبي نهفته است و آن اينكه بين اين دو كتاب و دريافت‌كنندگان آن تفاوت وجود دارد. اين مطلب از مقايسه ميان «أَسْرَي بِعَبْدِهِ» و «وَ آتَيْنَا مُوسَي» و نيز «هُدي لِبَنِي إِسْرَائِيلَ» و «يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» روشن مي‌شود.60
6. حادثه معراج از جمله معجزات حسّي است كه از لحاظ نوع، شبيه معجزات حضرت موسي عليه‌السلام است.61
7. اين آيه از نوع بديع استطرادي است؛ به اين بيان كه مقصود اصلي كلام يادآوري بني‌اسرائيل نسبت به سوء تصرفات و سوء اعمالشان در طول حيات ديني و سياسي خويش بود، با آنكه آنان در اشرف بقاع و امكنه كره زمين مي‌زيستند و بالاترين عامل و ابزار هدايت در دسترسشان بود. در عين حال، بر اثر سوء سليقه، به سرانجام بدي گرفتار شدند و بدين‌روي، ابتدا سير از مسجدالحرام به مسجدالاقصي را مطرح نمود و بدين‌وسيله، مناسب ديد كه هتك حرمت مقدّس‌ترين بقاع عالم را توسط فرزندان خودش، كه با واسطه آن به شرف بزرگي رسيده بودند، بيان كند، تا شايد آنان بيدار شده، از شرارت دست بردارند. و اين زيباترين نوع ورود و خروج به مطلب و لطيف‌ترين استهلال و شگفت‌انگيزترين بدايع كلامي است.62
3. شبهه عدم تناسب در آيه 189 بقره
آيه 189 بقره: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا.»63 درباره هلال‌هاي ماه از تو سؤال مي‌كنند، بگو: آنها، بيان اوقات براي مردم و حج است، و كار نيك آن نيست كه از پشت خانه‌ها وارد شويد...
در شأن نزول اين آيه گفته‌اند: معاذبن جبل خدمت پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آلهرسيد و گفت: يهود مكرّر از ما سؤال مي‌كنند كه اين هلال ماه چيست و چرا ماه به تدريج، به صورت بدر كامل درمي‌آيد، باز به حالت اول برمي‌گردد؟
خداوند در پاسخ اين سؤال، به پيغمبر دستور داد كه آثار و فوايد هلال را براي آنها بيان كند. هلال‌ها تقويم طبيعي هستند كه بشر مي‌تواند در هر نقطه از جهان كه باشد، آغاز و وسط و آخر ماه را بشناسد تا به وسيله آن، به عباداتي مانند نماز، روزه و مناسك حج و نيز امور مادي زندگي، مانند قراردادها و امور تجاري بپردازد.
در ادامه آيه، خداوند به يكي از عادات و رسوم خرافي جاهليت درباره حج اشاره نموده، آنها را از اين عمل نهي كرده است. آنها هنگامي كه لباس احرام به تن داشتند، از راه معمولي و در خانه، بدان وارد نمي‌شدند و معتقد بودند: محرم نبايد از در خانه وارد شود. به همين دليل، در پشت خانه سوراخي مي‌زدند و در حالت احرام، از آن راه وارد و خارج مي‌شدند.64
در اينجا، اين سؤال مطرح مي‌شود كه چه تناسبي بين اهلّه و وارد شدن به خانه‌ها از پشت آن است؟
پاسخ شبهه: برخي از دانشمندان آن را از باب استطراد به شمار آورده‌اند. امير العلوي در كتاب الطراز خود مي‌نويسد:
انتقال از يك مطلب به مطلب ديگر، به ادنا مناسبت و كمترين تناسبي در نظر متكلّم ملحوظ است.65
زمخشري در اين‌باره مي‌نويسد: همين كه پروردگار متعال آيات مربوط به مراسم بزرگ حج را بيان نمود، با لطافت خاصي به بيان يك مسئله بزرگ اجتماعي منتقل شد كه براي جامعه يك امر حياتي به حساب مي‌آمد، و آن همان عادت پست عرب جاهلي بود كه وقتي براي حج، محرم مي‌شد، هرگز از در خانه داخل نمي‌شد، بلكه از پشت ديوار يا از بام خانه، سوراخي ايجاد مي‌كرد و از آنجا وارد خانه مي‌شد و از همان جا هم خارج مي‌گرديد. اين عادت يك بدعت زشت و پستي بود كه هيچ دليل موجّهي نداشت. همين كه عرب جاهلي درباره اهلّه سؤال نمود، خداوند اين فرصت را مناسب ديد و به يك موضوع مهم‌تري اشاره نمود يا اشاره است به اينكه شايسته بود كه عرب جاهلي از اين موضوع مهم سؤال نمايد تا آن عادت زشت را ترك كند.66
مرحوم طبرسي وجه اتصال را اين‌گونه بيان مي‌كند: چون در آيات قبلي بيان شد كه هلال براي اندازه‌گيري وقت‌ها و حج است، به دنبال آن، اين قسمت از حكم احرام را بيان كرد كه اين عادت مردم پس از احرام و داخل نشدن از در خانه، نمي‌تواند ملاك نيكي و خوبي باشد.67
بعضي گفته‌اند: مناسبت اين آيات با مطالب قبلي اين است كه همان‌گونه كه اختلاف شكل ماه، معيار و ميزان شناسايي وقت و زمان و سبب اندازه‌گيري است، همچنين هر چيزي بايد معياري داشته باشد و روي آن تنظيم گردد و داخل شدن به خانه از سوراخ‌هاي پشت خانه روي ميزان منطقي و صحيح نيست و بايد هر چيزي بر محور فرمان الهي استوار گردد؛ چراكه خضوع در برابر اوامر و نواهي الهي بهتر است از دنباله‌روي كوركورانه از محيط و عمل به چيزهايي كه خدا نخواسته است.68
اما ممكن است آيه معناي وسيع‌تري هم داشته باشد، و آن اينكه براي اقدام در هر كاري، اعم از مذهبي و غيرمذهبي، بايد از طريق صحيح آن وارد شد، نه از طريق انحرافي و وارونه؛ چنان‌كه جابر همين معنا را از قول امام باقر عليه‌السلامنقل كرده است. در تفاسير اهل‌بيت عليهم‌السلام هم آمده است كه ما اهل‌بيت عليهم‌السلامابواب خداوند و طريق وصول به او و داعيان به سوي بهشت خداوند هستيم، و پيامبر هم فرمودند: «أنا مدينة العلم و علي بابها و لاتؤتي المدينة إلا من بابها.»69
برخي از آثار و فايده‌هاي اين بحث بدين قرار است:
الف. كمك به فهم قرآن و گشايش دريچه‌هاي جديد در تفسير
شايد بارها سوره‌هايي از قرآن را خوانده باشيم، اما به روح و محتواي آن پي نبرده و اين نكته را درنيافته باشيم كه اين سوره نصّي يكپارچه دارد و اهداف و موضوعات ويژه‌اي را دنبال مي‌كند و آغاز و انجام آن با مضمون سوره و نيز با يكديگر تناسب دارد.
اين بحث به مخاطب بينش و روشني مي‌بخشد و او را در شناخت نكته‌ها و ظرافت‌هاي تفسيري و دريافت گونه‌اي از اسرار قرآن، كارآمد مي‌سازد، به گونه‌اي كه در صورت دارا بودن مقدّمات و شرايط فهم قرآن، با اندكي تدبّر در هنگام خواندن قرآن، تصويري زيبا و هماهنگ از آيات، به كف خواهد آورد.
تفسير سوره و مجموعه‌نگري به آيات آن، دريچه‌اي ديگر از تفسير قرآن است كه در پرتو آن، آثار ارزشمندي در زمينه تفسير و علوم قرآن پديد آمده است. اين نوع تفسير و نيز تفسير موضوعي، پيوندي استوار با بحث تناسب دارد.70 بسياري از لطايف و نكات تفسيري در نگرش به قرآن از زاويه هماهنگي و همبستگي، فراهم آمده است. فخر رازي در اين‌باره به صراحت گفته كه بيشترين لطايف قرآن در ترتيب و روابط آيات است.71
نمونه اين تفاسير را در سيره تفسيري اهل‌بيت عليهم‌السلاممشاهده مي‌كنيم. براي نمونه، امام موسي كاظم عليه‌السلام براي فهم جمله «سجّدا»در آيه «وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدا» (يوسف: 100) در جواب اين سؤال كه اين سجده از چه نوع سجده‌اي است، فرمودند: سجده يعقوب و فرزاندانش در برابر يوسف سجده شكر و اطاعت از خداوند بود، نه خضوع و كرنش در برابر انسان. حضرت به آيه بعدي، كه ظاهرا ناپيوسته است، استشهاد مي‌كند و مي‌فرمايد: اينكه يوسف عليه‌السلام فرموده است: «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ»شاهد اين مطلب است كه حضرت يوسف عليه‌السلامنيز از خداوند سپاسگزاري كرد كه تو بودي كه ما را از پراكندگي درآوردي و از تأويل رؤيا آگاهم ساختي.72
حضرت در اين روايت، از پيوستگي و تناسب آيات استفاده كرده، بدين‌سان، هم معناي آيه را تبيين نمودند و هم تناسب و پيوستگي را نشان دادند.

ب. پاسخ‌گويي به شبهات مستشرقان و ملحدان و دفاع از حريم قرآن كريم
برخي از دانشمندان و بيشتر مستشرقان قرآن را كتابي پراكنده و گسسته از هم معرفي كرده، گفته‌اند: قرآن در سوره‌هاي خود، وحدت و جامعيت و ربط منطقي ميان موضوعات و به تعبير ديگر، تناسب ندارد.
ريچارد بل، يكي از مستشرقان قرآن‌پژوه، در مقدّمه ترجمه‌اي انگليسي از قرآن، نوشته است:
يكي از ويژگي‌هاي اصيل سبك قرآن اين است كه جسته و گريخته است و به ندرت مي‌توان در طول بخش عمده‌اي از يك سوره، اتساق و تناسب معنايي مشاهده كرد.73
در دائره‌المعارف بريتانيكا، ذيل عنوان «قرآن» آمده است: سوره‌هاي بلند قرآن مشتمل بر موضوعات مختلف و پراكنده است. پراكندگي مطالب اين احساس را به خواننده مي‌دهد كه آيات سوره‌ها بي‌هيچ برنامه و نقشه حساب شده‌اي در يك جا جمع شده‌اند.74
پاسخ‌گويي به اين شبهات، در سايه اثبات پيوستگي و تناسب آيات قرآن ميسّر است. از اين‌رو، برخي از مفسّران در تكاپوي رفع شبهه برآمده و گفته‌اند: ما طرحي در پيوستگي قرآن نشان خواهيم داد كه نه تنها اثباتگر تلائم ميان آيات و سوره‌هاي قرآن است، بلكه نشان‌دهنده نظمي فوق تصور در ميان موضوعات آيات و سوره‌هاست و از اين نظر، نمي‌توان اين كتاب را با حفظ ويژگي‌هاي يك كتاب هدايتي، با ديگر كتاب‌هاي ديني برابر دانست.75
ج. اثبات معجزه بودن قرآن
برخي از مفسّران و عالمان فن بلاغت مهم‌ترين جلوه اعجاز قرآن را در نظم و تأليف و چگونگي تركيب و چينش واژگان و سبك آن دانسته‌اند كه قابل تقليد و اقتباس نيست.
فخر رازي در ذيل آيات پاياني سوره «بقره» مي‌نويسد: هر كس در لطايف نظم و بدايع ترتيب اين سوره تأمّل كند خواهد دانست كه قرآن همان‌گونه كه از نظر فصاحت الفاظ و شرافت معاني معجزه است، از نظر نظم و ترتيب آيات نيز معجزه است.76
اگر نشان داديم كه ميان آيات پيوستگي و تناسب وجود دارد، اثبات كرده‌ايم كه اين كتاب نمي‌تواند كار بشر باشد؛ زيرا كتابي كه در مدت بيست و اندي سال و در مناسبت‌هاي گوناگون نازل شده و از چنين تناسبي برخوردار است، نمي‌تواند كار بشر باشد. از اين‌رو، دست يافتن به تناسب آيات و پي بردن به نظم و ترتيب شگرفي كه خداوند در قرآن بنا نهاده، مي‌تواند دليل بر اعجاز قرآن، كه يكي از اساسي‌ترين مباحث علوم قرآني است، باشد.
د. ياري رساندن به ديگر قضاياي علوم قرآني (اثبات نظريات علوم قرآني)
دانش تناسب مي‌تواند ما را در جهت درك بهتر مسائل ديگر قرآني ـ مانند جمع قرآن و تدوين آن ـ ياري رساند. در بحث «تحريف قرآن»، بسياري از روايات ساختگي، كه آگاهانه يا ناآگاهانه، سبب مشوّه ساختن چهره قرآن مي‌شود و دستبرد و تغيير را در كتاب عزيز روا مي‌دارد، در پرتوافشاني نظم قرآن رنگ خواهد باخت و پوچي آن آشكار خواهد شد؛ مانند آنچه به اميرمؤمنان عليه‌السلام نسبت داده شده است كه آن حضرت در پاسخ كسي كه از تناسب ميان دو بخش آيه «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَي فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاء مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ...»(نساء: 3) پرسيد، حضرت فرمود: بيش از يك سوم قرآن در اين ميان افتاده است ـ77 كه پيش‌تر به اين شبهه جواب داده شد.
از مجموع آنچه گفته شد، روشن گرديد كه ادلّه عقلي و شواهد قرآني دلالت دارند كه آيات هر سوره قرآن با هم هماهنگ بوده و از تناسب محتوايي لازم برخوردار مي‌باشد. و با وجود عدم نزول يكباره آيات برخي سور، آيات سوره‌ها صرفا مجموعه‌اي پراكنده و بدون جامعي واحد نيست، بلكه يك وحدت فراگير بر هر سوره حاكم است و هدفي را دنبال مي‌كند كه جامع ميان آيات هر سوره است.
علاوه بر آنكه بسياري از نكات و لطايف تفسيري، اعجاز قرآن در سبك، جمع قرآن و عدم تحريف قرآن در مجموعه‌نگري به آيات فراهم آمده و برخي از شبهات مستشرقان و ملحدان در سايه اثبات پيوستگي آيات، ميسّر است.


پى نوشت ها:
1ـ محمّد معين، فرهنگ فارسى تهران، اميركبير، 1376، ذيل «تناسب».
2ـ احمدبن محمّدبن على مقرى فيومى، المصباح المنير، ط. الثانيه قم، دارالهجره، 1414، ج 1ـ2، ص 602.
3ـ اسماعيل بن حمّاد جوهرى، الصحاح، ط. الرابعة بيروت، دارالعلم للملايين، 1407، ج 1، ص 224 / سعيد خورى شرتونى، الاقرب الموارد (قم، مكتبة آيه‌اللّه‌العظمى مرعشى نجفى، 1403)، ذيل «تناسب».
4ـ ر.ك. ابن ابى الاصبع مصرى، بديع القرآن مصر، دار نهضه، 1377ق، ص 145 / همو، بديع القرآن، ترجمه على ميرلوحى (مشهد، آستان قدس رضوى، 1368)، ص 231ـ235، به نقل از: زين‌الدين‌بن احمد رازى، محظوط، روضة الفصاحة، ص 15؛ ابن حجة الحموى، خزانة ابن حجّة، ص 166؛ شهاب‌الدين أبى الثناء حلبى، حسن توسّل، ص 79؛ نويرى، نهايه‌الارب، ج 7، ص 158.
5ـ بدرالدين زركشى، البرهان فى علوم القرآن بيروت، دارالفكر، 1988، ج 1، ص 131/ جلال‌الدين سيوطى، الاتقان فى علوم‌القرآن، تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم، ط. الثانية (بى‌جا، منشورات الرضى، 1363)، ج 3و4، ص 371 / همو، تناسق الدرر فى تناسب السور (سوريه، دارالكتب العربى، بى‌تا)، ص 15.
6ـ برهان‌الدين بقاعى، نظم الدرر فى تناسب‌الايات و السور بيروت، دارالكتب العلميه، 1415، ج 1، ص 5.
7ـ مصطفى مسلم، مباحث فى التفسير الموضوعى دمشق، دارالقلم، 1418، ص 58.
8ـ ر.ك. برهان‌الدين بقاعى، پيشين / جلال‌الدين سيوطى، تناسق الدرر فى تناسب الايات و السور سوريه، دارالكتب العربى، بى‌تا / سيد قطب، فى ظلال القرآن (بيروت، داراحياء التراث العربى، 1368ق) / عبدالكريم بى‌آزار شيرازى و محمّدباقر حجتى، تفسير كاشف (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366) / سعيد حوى، الاساس فى التفسير (قاهره، دارالسلام، 1412) / محمّدمحمود حجازى، الوحدة الموضوعية (قاهره، دارالكتب الحديثه، 1390) / عبداللّه شحّاته، اهداف كل سوره و مقاصدها فى القرآن (قاهره، الهيئة المصرية العامة الكتاب، 1998).
9ـ ر.ك. محمّدبن على‌بن شوكانى، فتح القدير بيروت، دارالمعرفة، بى‌تا، ج 1، ص 72 / فريد وجدى، المصحف المفسّر، (مصر، مطبعة محمدعلى صبيح و اولاده، 1372ق)، ص 69 / ناصر مكارم شيرازى، قرآن و آخرين پيامبر (تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375)، ص 308 / محمّدحسين بهشتى، روش برداشت از قرآن، (تهران، هادى، 1360)، ص 18.
10ـ ر.ك. بهاءالدين خرّمشاهى، ذهن و زبان حافظ تهران، نشر نو، 1362، مقاله «اسلوب هنرى حافظ و قرآن»، ص 12، به نقل از:
Richard bell, The Quran: Translated, with Rearrangement of the Surahs (Two vols. Edinburgh, 1937-1939).
11ـ ر.ك. ابوالقاسم خوئى، البيان فى تفسيرالقرآن قم، مؤسسه احياء آثار الامام خوئى، بى‌تا، ص 251 / محمّدهادى معرفت، صيانة القرآن من التحريف (قم، دارالقرآن الكريم، 1410)، ص 35ـ58.
12ـ براى مثال، آياتى كه تعبير «كتاب» در آنها آمده است نحل: 89 / نساء: 113 يا آياتى كه لفظ «سوره» در آنها به كار رفته است. (توبه: 86 / نور: 1) ر.ك. محمّد فاضل لنكرانى، مقدّمات بنيادين علم تفسير، ترجمه محمّدرسول دريايى (تهران، بنياد قرآن، 1381)، ص 382 / ابوالفضل ميرمحمّدى، بحوث فى تاريخ القرآن و علومه (بيروت، دارالتعارف، 1400)، ص 84ـ86.
13ـ ر.ك. عبدالعلى بن جمعه عروسى حويزى، تفسير نورالثقلين قم، اسماعيليان، 1415، ج 1، ص 6 / محمّدهادى معرفت، التفسير الأثرى الجامع (قم، مؤسسه التمهيد، 1425)، ج 1، ص 323 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار (طهران، المكتبة الاسلاميه، 1376)، ج 92، ص 236 و 308ـ309 / فضل‌بن حسن طبرسى، مجمع‌البيان لعلوم القرآن (بيروت، دارالمعرفة، 1406)، ج 2، ص 675 / محمّدهادى معرفت، التمهيد فى علوم القرآن (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1416)، ج 1، ص 276ـ277، به نقل از: احمدبن يعقوب، تاريخ يعقوبى (بيروت، دارصار، بى‌تا)، ج 2، ص 36. براى ملاحظه جزئيات بيشتر، نك. جعفر مرتضى عاملى، حقائق هامّة حول القرآن‌الكريم (قم، مؤسسه‌النشر الاسلامى، 1410)، ص 142ـ143.
14ـ منظور از اين اصل، همان اصل لفظى عقلى است كه در اصول فقه بحث شده است. اما اصل لفظى است؛ زيرا در باب الفاظ جريان دارد، و اصل عقلى است؛ زيرا مدرك آن بناى عقلاست، به اين بيان كه عقلا در كارهاى خود، اصل را بر تناسب و نظم الفاظ از طرف متكلّم مى‌دانند، به ويژه در جايى كه كلام از سوى مولاى حكيمى باشد. براى اطلاع بيشتر، ر.ك. على مشكينى، اصطلاحات الاصول قم، الهادى، 1409، ص 56. در اينجا، دو ادعا وجود دارد: يكى كبروى و ديگر صغروى كه به لحاظ هر يك از آن دو، اصلى وجود دارد: 1. اصل كبروى؛ 2. اصل صغروى. بيان اصل كبروى: اصل در هر كلام مستقل واحد، وجود ارتباط بين اجزاى آن است و حاصل تقريب اصل ثبوتى چنين است. طريقه عقلا در سخن اين است كه هرگاه كلامى را براى بيان غرضى آغاز كردند، پيش از استيفاى غرض، دست از كلام نمى‌كشند و كلام ديگرى آغاز نمى‌كنند. بنابراين، هر جا كلامى متصل وجود داشته باشد، نشانه عدم استيفاى غرض است تا پايان كلام و نتيجه آن وجود غرض واحد از هر كلام متصل است. به دليل آنكه كلام الهى در هر سوره عرفا كلام متصل واحدى است، بنابراين، اصل عقلايى اقتضا دارد كه غرض واحدى معانى اين كلام واحد را به هم بپيوندد. بنابراين، اصل در آيات يك سوره، وجود رابطه معنوى واحد ميان آنهاست. بيان اصل صغروى: اصل صغروى: اصل در هر سوره از كلام الهى، اين است كه يك كلام متصل واحد است. تقريب آن چنين است: در عرف عقلا نشانه‌هايى براى آغاز كلام وجود دارد و يكى از نشانه‌هاى متعارف براى آغاز كلام در بين عقلا، آغاز كردن به نام بزرگان آنهاست. در عرف اسلامى نام خداى متعال، كه بزرگ‌ترين بزرگ‌ها در فرهنگ مسلمانان است، نشانه آغاز كلام است، و چون هر سوره با بسمله آغاز مى‌شود و نشانه‌اى است عرفى بر آغاز كلام، با آغاز سوره و در آنجا كه بسمله وجود ندارد، نشانه‌اى از آغاز نيست كه نشان‌دهنده عدم پايان كلام سابق و عدم آغاز كلام جديد است. (با استفاده از بيانات استاد محسن اراكى در درس تفسير قرآن).
15ـ محمّدتقى مصباح، قرآن‌شناسى قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1376، ص 154ـ163 / عبداللّه جوادى آملى، قرآن در قرآن، تفسير موضوعى قرآن كريم، چ دوم (قم، اسراء، 1378)، ج 1، ص 143.
16ـ «وَاللَّهُ بِكُلِّ شَىْ‌ءٍ عَلِيمٌ» نساء: 176
17ـ «لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِى السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِى الاَرْضِ» سبأ: 3
18ـ «وَ مَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّا» مريم: 64
19ـ عبداللّه جوادى آملى، تسنيم، تفسير قرآن كريم قم، اسراء، 1378، ج 1، ص 485 و 67 / همو، قرآن در قرآن، ج 1، ص 140.
20ـ اما در آيه 7 آل‌عمران، «متشابه» صفت بخشى از آيات قرآن است، در برابر بخشى ديگر كه «محكمات» ناميده مى‌شود: «مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ...».
21ـ محمّدتقى مصباح، پيشين، ص 66.
22ـ عبداللّه جوادى آملى، تسنيم، تفسير قرآن كريم، ج 1، ص 485 و 67.
23ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ قرآن قم، اسماعيليان، بى‌تا، ماده «عزّ».
24ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن تهران، دارالكتب الاسلامية، 1372، ج 13، ص 253.
25ـ «وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الاَوَّلِينَ» نحل: 24
26ـ «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ»حاقّه: 40ـ41
27ـ «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ» (احقاف: 7)
28ـ «وَ يَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ» صافات: 36
29ـ محمّد خامه‌گر، ساختار هندسى سوره‌هاى قرآن تهران، اميركبير، 1382، ص 84ـ88.
30ـ مصطفى مسلم، پيشين، ص 29 / محمّد محمود حجازى، پيشين، ص 24، 33، 52ـ53، 91، 112، 129.
31ـ محمّدهادى معرفت، علوم قرآنى قم، مؤسسه التمهيد، 1378، ص 407.
32ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 1، ص 14.
33ـ عبداللّه شحّاته، پيشين، ص 4ـ5.
34ـ ر.ك. ابن ابى‌اصبع، بديع القرآن مصر، دارنهضة، 1377ق، ص 342 / ابن معصوم، انوارالربيع (بى‌جا، بى‌نا، 1096ق)، ج 6، ص 324 / جلال‌الدين سيوطى، معترك الاقران (بيروت، دارالكتب العلمية، 1408)، ج 1، ص 75 / محمّدهادى معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ج 5، ص 301.
35ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 93، ص 3.
36ـ محمّدهادى معرفت، علوم قرآنى، ص 406ـ410 / همو، تناسب آيات، ترجمه عزت‌اللّه مولايى‌نيا قم، بنياد معارف اسلامى، 1373، ص 31. براى جزئيات بيشتر، نك. جلال‌الدين سيوطى، معترك الاقران، ج 1، ص 75ـ79 / همو، الاتقان فى علوم القرآن، ج 3، ص 316ـ319 / محمّدهادى معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ج 5، ص 290ـ304.
37ـ محمّدهادى معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ج 5، ص 249 / سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 2، ص 440 / عبداللّه جوادى آملى، تفسير تسنيم، ج 2، ص 33.
38ـ ر.ك. فضل‌بن حسن طبرسى، پيشين، ج 1، ص 110 / عبداللّه جوادى آملى، تفسير تسنيم، ج 1، ص 273 با تصرف.
39ـ ر.ك. محمّدبن على‌بن شوكانى، پيشين، ج 1، ص 85.
40ـ جلال‌الدين سيوطى، الإتقان فى علوم القرآن، ج 3و4، ص 370.
41ـ بهاءالدين خرّمشاهى، پيشين، ص 15.
42ـ جلال‌الدين سيوطى، الإتقان فى علوم القرآن، ج 3و4، ص 307.
43ـ محمّدبن على‌بن شوكانى، پيشين، ج 1، ص 72.
44ـ فريد وجدى، پيشين، ص 69.
45ـ ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ص 307.
46ـ محمّدباقر محقق، نمونه‌اى از بينات در شأن نزول آيات (تهران، اسلامى، 1359)، ص 511، با تلخيص.
47ـ سيدابوالقاسم خوئى، البيان فى تفسيرالقرآن، ترجمه محمّدصادق نجمى و هاشم‌زاده هريسى تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1382، ص 179ـ180 / همو، البيان، 92ـ93.
48ـ همان.
49ـ براى اطلاع از چگونگى اين آثار، نك. شيخ محود شلتوت، الى القرآن الكريم طهران، منظمة الاعلام الاسلامى، 1405 / عبداللّه شحاته، اهداف و مقاصد سوره‌هاى قرآن، ترجمه محمّدباقر حجتى (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374) / عبدالكريم بى‌آزار شيرازى و محمّدباقر حجتى، تفسير كاشف / سعيد حوى، الأساس فى التفسير / محمود حجازى، الوحدة الموضوعية (قاهره، دارالكتب الحديثه، 1390).
50ـ عباس همامى، چهره زيباى قرآن اصفهان، بصائر، 1375، ص 39ـ40.
51ـ جلال‌الدين سيوطى، الإتقان فى علوم‌القرآن، ج 3و4، ص 373.
52ـ و اموال يتيمان را هنگامى كه به حدّ رشد رسيدند به آنها بدهيد، و اموال بد (خود) را با اموال خوب (آنها) عوض نكنيد، و اموال آنان را همراه اموال خودتان (با مخلوط كردن يا تبديل نمودن) نخوريد؛ زيرا اين گناه بزرگى است. و اگر مى‌ترسيد كه (هنگام ازدواج با دختران يتيم) عدالت را رعايت نكنيد، (از ازدواج با آنان چشم‌پوشى كنيد و) با زنان پاك (ديگر) ازدواج نماييد دو يا سه يا چهار همسر، و اگر مى‌ترسيد عدالت را (درباره همسران متعدّد) رعايت نكنيد، تنها يك همسر بگيريد و يا از زنانى كه مالك آنهاييد استفاده كنيد. اين كار از ظلم و ستم، بهتر جلوگيرى مى‌كند.
53ـ مولى محسن فيض كاشانى، تفسير صافى بيروت، اعلمى، 1982، ج 1، ص 44 / عبدالعلى عروسى حويزى، پيشين، ج 1، ص 483.
54ـ روايتى كه از اميرمؤمنان على عليه‌السلام نقل شده كه ميان اول و آخر اين آيه مقدار زيادى از قرآن بوده و حذف شده است، به هيچ وجه، از نظر سند اعتبار ندارد و اين‌گونه احاديث، كه بر تحريف يا اسقاط قسمت‌هايى از قرآن دلالت دارد، يا از مجعولات دشمنان اسلام و منافقان براى بى‌اعتبار جلوه دادن قرآن است و يا بعضى از افراد چون نتوانسته‌اند ارتباط آغاز و انجام آيه را درك كنند، چنين پنداشته‌اند كه در اينجا حذف يا اسقاطى در كار بوده است، در حالى كه جمله‌هاى آيه كاملاً با هم ارتباط دارند. ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه «تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374»، ج 3، ص 253.
55ـ فضل‌بن حسن طبرسى، پيشين، ج3و4، ص 10ـ11.
56ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 4، ص 166.
57ـ ر.ك. عبداللّه جوادى آملى، نزاهت قرآن از تحريف قم، اسراء، 1383، ص 177ـ181 / فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج3و4، ص 11/ محمّدهادى معرفت، تناسب آيات، ص 27.
58ـ پاك و منزّه است خدايى كه بنده‌اش را در يك شب، از مسجدالحرام به مسجدالاقصى ـ كه گرداگردش را پربركت ساخته‌ايم ـ برد... ما به موسى كتاب آسمانى داديم... .
59ـ فضل‌بن حسن طبرسى، پيشين، ج 5ـ6، ص 612.
60ـ محمود آلوسى، روح‌المعانى فى تفسيرالقرآن بيروت، داراحياء التراث العربى، بى‌تا، ج 15، ص 14 / عبّاس همامى، پيشين، ص 116ـ118.
61ـ محمد محمود حجازى، پيشين، ص 21.
62ـ جلال‌الدين سيوطى، پيشين، ص 375 / محمّدهادى معرفت، تناسب آيات، ص 23.
63ـ درباره هلال‌هاى ماه از تو سؤال مى‌كنند، بگو: آنها بيان اوقات و تقويم طبيعى براى «نظام زندگى» مردم و (تعيين وقت) حج است. و (آنچنان‌كه در جاهليت مرسوم بود كه هنگام حج، كه چون جامه احرام مى‌پوشيدند، از در خانه وارد نمى‌شدند، و از نقب پشت خانه وارد مى‌شدند، نكنيد.) كار نيك، آن نيست كه از پشت خانه‌ها وارد شويد، بلكه نيكى اين است كه پرهيزگار باشيد و از در خانه‌ها وارد شويد و تقوا پيشه كنيد، تا رستگار گرديد.
64ـ فضل‌بن حسن طبرسى، پيشين، ج 1و2، ص 508.
65ـ محمّدهادى معرفت، تناسب آيات، ص 21، به نقل از: امير علوى، الطراز، ج 3، ص 14.
66ـ محمود زمخشرى، الكشاف تهران، آفتاب، بى‌تا، ج 1، ص 234 / محمّدهادى معرفت، تناسب آيات، ص 22.
67ـ فضل‌بن حسن طبرسى، پيشين، ج 1و2، ص 509.
68ـ همان.
69ـ همان.
70ـ مصطفى مسلم، پيشين، ص 655.
71ـ فخر رازى، التفسير الكبير بيروت، دارالكتب العلميه، 1411، ج 4، ص 140.
72ـ عبدالعلى عروسى حويزى، پيشين، ج 2، ص 468، ح 209.
73ـ بهاءالدين خرّمشاهى، پيشين، ص 12، به نقل از:
Richard bell, The Quran: Translated, with Rearrangement of the Surahs (two vols. Edinburgh, 1937-1939).
74ـ فضل‌حسن عبّاس، قضايا قرآنيه فى الموسوعة البريطانيا بى‌جا، دارالفتح، 1421، ص 74.
75ـ ر.ك. سعيد حوى، الأساس فى التفسير، ط. الثالثة قاهره، دارالسلام، 1421، ج 1، ص 27.
76ـ فخرالدين رازى، التفسير الكبير بيروت، دارالكتب العلميه، 1411، ج 3، ص 106؛ ج 2، ص 13.
77ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 92، ص 47 / محمّدهادى معرفت، صيانة القرآن من التحريف، ص 198.

 

نویسنده : علي قانعي اردكان


منبع:

marifat.nashriyat.ir

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید